دفاع از خليفه











دفاع از خليفه



امام علي عليه السلام چون مردم را در کشتن خليفه سوم مصمّم ديد، دستور داد که فرزندانش حسن و حسين عليهما السلام با عدّه اي از خدمت گذاران اسلحه بردارند و در کنار درب خانه خليفه در مقابل شورشيان آماده دفاع شوند و نگذارند که کسي از مهاجمين به داخل خانه راه يابد.

ايشان با چند نفر ديگر درب خانه خليفه را در اختيار خود گرفتند و همانگونه که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داده بود، نگذاشتند از مهاجمين به آنها نزديک شوند.

طلحه و زبير هم که چنين ديدند براي حفظ ظاهر فرزندان خود را به ياري آنها فرستادند.[1] .

عبدالفتّاح عبدالمقصود مي نويسد که:

پيرمرد (خليفه سوم) در تيره ترين لحظات بيچارگي هم حاضر نبود شک را از قلبش ريشه کن کند و هميشه نسبت به علي عليه السلام شک در دل داشت و خود کوچکترين قدرتي براي زدودن آن نداشت،

به همين ترتيب ذهن ناتوان و زبونش او را به تضادّهاي مداوم مي کشانيد، همينکه کارها عليه او دست به دست هم مي دادند واز مردم نسبت به جان خويش مي ترسيد، به دنبال علي عليه السلام مي فرستاد و او را به خود نزديک مي کرد.

وقتي مي ديد مردم تا حدّي نرم گرديده و خاموش شده اند، اين را بر اثر سلطه و نفوذ حريف مي دانست و در نتيجه از او مي ترسيد و او را تبعيد مي کرد.

امام علي عليه السلام پيوسته در معرض اين تقرّب و تبعيد قرار گرفته بود.

در قبال اين وضع خليفه پير، هيچ تفسيري بهتر از اين ندارد که بگوئيم:

اين يک حالت نفساني و ذاتي بود که پيرمرد تسلّطي بر آن نداشت.

امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با آن کرامت نفس و سعه صدري که داشت، نه دلتنگ مي شد و نه از خليفه سوم کينه اي به دل مي گرفت، هرچند خليفه سوم در باطن از علي عليه السلام دل خوشي نداشت، و ابن عبّاس را به سراغ امام علي عليه السلام فرستاد و اظهار داشت که:

يا اباالحسن، خليفه سوم مي خواهد که مدينه را به سوي يَنْبُع (باغ هايي در اطراف مدينه) ترک کني.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تبسّمي کرد و آماده شد که از مدينه بيرون رود و فقط فرمود:

يَا بْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثَْمانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلاً نَاضِحاً بِالْغَرْبِ: أَقْبِلْ وَأَدْبِرْ! بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ، ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ!

وَاللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّي خَشِيتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً.

(اي پسر عبّاس! عثمان جز اين نمي خواهد که مرا سرگردان نگهدارد، گاهي بروم، و زماني برگردم،[2] يک بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم، دوباره خبر داد که باز گردم، هم اکنون تو را فرستاده که از شهر خارج شوم.

به خدا سوگند! آنقدر ازاو دفاع کردم که ترسيدم گناهکار باشم.)[3] .

طبري نيز در تاريخ خود جمله اي قريب به همين مضمون را از امام علي عليه السلام در جواب (سعد بن ابي وقّاص) نقل کرد:

وَاللَّهِ ما زِلْتُ اَذُبُّ عَنْهُ حَتّي اِنّي لَأَسْتَحْيي.[4] .

«به خدا سوگند پيوسته از عثمان دفاع کرده ام که من از مردم خجالت مي کشم.»

در اينجا ابن ابي الحديد مي گويد:

به خدا سوگند علي بن ابيطالب عليه السلام در ياري عثمان آنچنان تلاش مي کرد که اگر برادرش جعفر به جاي عثمان در محاصره قرار گرفته بود، در ياري او بيشتر از اين تلاش نمي کرد.[5] .

و ادامه مي دهد که:

عَلِيٌّ اَبَرُّ النّاسِ مِنْ دَمِهِ وَ قَدْ صَرَّحَ بِذالِکَ في کَثيرٍ مِنْ کَلامِهِ مِثْلُ قَوْلِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ

وَ اللَّهِ ما قَتَلْتُ عُثْمانَ وَ لا مالأَْتُ عَلَي قَتْلِهِ وَ صَدَقَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ.[6] .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به خون خليفه سوم از همه پاکتر بود، که در اکثر سخنراني هاي خود به اين حقيقت اشاره فرمود:

مانند سخن آن حضرت المؤمنين عليه السلام که:

(سوگند به خدا من در کشتن عثمان دخالت نداشتم، و به قتل او نيز علاقه اي نشان ندادم.)

و امام علي عليه السلام راست گفت که درود خدا بر او باد.

امام علي عليه السلام براي ريشه کن شدن فتنه ها، هم مجاهديني که در مسجد گِرد آمده بودند را نصيحت مي کرد و از هرگونه اقدام نابجا پرهيز مي داد و هم خليفه سوم را پند مي داد که از خدا بترسد و به خواسته هاس مردم مسلمان احترام بگذارد تا آتش فتنه ها بالا نگيرد.

اينگونه از دخالت ها و نظارت ها و پند دادن ها و هشدارها از مصاديق روشن «امر به معروف» و «نهي از منکر» است.

اگر همه مردم مدينه، و سران و دست اندرکاران امور جاري آن روزگاران چونان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عمل مي کردند، حوادث و فتنه هاي ناگواري پديد نمي آمد.









  1. نورالابصار ص 83.
  2. يجعلني جَمَلاً ناضحاً (مرا چون شتر آبکش قرارداد) ضرب المثل است و پيامش همان است که در ترجمه آمد.
  3. خطبه 240 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که اسناد آن به اين شرح است:

    1- عقد الفريد ج 4 ص 309: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    2- کتاب کامل ج 1 ص 11: مبرد (متوفاي 258 ه)

    3- الامامة والسياسة ج 1 ص 34: ابن قتيبة(متوفاي 276 ه)

    4- غرر الحکم ص 318: آمدي (متوفاي 588 ه).

  4. تاريخ طبري ج 6 ص 2998.
  5. شرح ابن ابي الحديد بنا به نقل کتاب ابوطالب مؤمن قريش ص 38.
  6. شرح ابن ابي الحديد ج 1 ص 200.