مبارزه با تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي











مبارزه با تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي



برخي ديگر از صاحب نظران مانند موريس دو ورژه، دموکراسي را به آزادي مردم در مبارزه با تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي، تفسير کردند، که مردم بتوانند به حقوق خود دست يافته انواع موانع و سلطه گري ها را از سر راه بردارند اين تعريف نيز در سراسر نهج البلاغه مطرح است.

امام علي عليه السلام فلسفه حکومت خود را دفاع از محرومان و ريشه کن کردن انواع تبعيضات معرّفي مي کند.

در يک سخنراني فرمود:

أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ، وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَي الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَي کِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَي غَارِبِهَا، وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا، وَلَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ!

«سوگند به خدايي که دانه را شکافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت کنندگان نبود، و ياران، حجّت را بر من تمام نمي کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود که برابر شکم بارگي ستمگران، و گرسنگي مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رها مي نمودم، و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سيراب مي کردم، آنگاه مي ديديد که دنياي شما نزد من از آب بيني گوسفندي بي ارزش تر است.»[1] .

يعني پس از پذيرش حکومت، ستمگران را مي خواهد سرکوب کند و از محرومان گرسنه دفاع نمايد.

در سخن راني ديگري هشدار داد که در حکومت من با انواع تبعيضات و نابرابريها برخورد مي شود.

همه در يک مرز و در يک صف قرار خواهند گرفت.

همه غربال مي شوند، آنان که با رشوه و ديگر امتيازات دروغين، بي حساب قدرتي يا اموالي يا مقامي کسب کرده اند محاکمه شده و سقوط خواهند کرد و آنان که به ستم عقب ماندند يا گرسنه شدند، عقب مانده نگهداشته شدند، حمايت خواهند شد فرمود:

وَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً، وَلَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَلَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ، حَتَّي يَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ، وَأَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ، وَلَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا.

«سوگند به خدايي که پيامبر صلي الله عليه وآله را به حق مبعوث کرد، سخت آزمايش مي شويد، چون دانه اي که در غربال ريزند، يا غذايي که در ديگ گذارند، به هم خواهيد ريخت، زير و رُو خواهيد شد، تا آن که پايين به بالا، و بالا به پايين رود، آنان که سابقه اي در اسلام داشتند، و تاکنون منزوي بودند، بر سر کار مي آيند، و آنها که به ناحق، پيشي گرفتند، عقب زده خواهند شد.»[2] .

و مبارزه بي امان خود با تبعيض و نابرابري را اينگونه توضيح مي دهد:

الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

«خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.»[3] .

بنابراين، دموکراسي با تمام تعاريف آن در نهج البلاغه به نقد و ارزيابي گذاشته شده است و غربي ها مطلب تازه اي ندارند که در سيره حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و در گفتار نورانيش وجود نداشته باشد.

آنچه از خوبي ها که طرح مي کنند در نهج البلاغه موجود است.

امّا بسياري از ارزش ها در نهج البلاغه وجود دارد که هنوز مغزهاي تلاش گر اروپائيان و غربي ها به آن نرسيده است،

بسيار بايد تلاش کنند، و فراوان بايد بيانديشند تا به اُفق نوراني کلام امام علي عليه السلام نزديک گردند.









  1. اسناد و مدارک اين خطبه به اين شرح است:

    1- کتاب الجمل ص 62 و 92: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    2- الانصاف في الامامة: ابي جعفر ابن قبه رازي (متوفاي 319 ه)

    3- معاني الاخبار ص 343: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    4- علل الشرايع ص 144: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    5- عقد الفريد ج 4: ابن عبدربه (متوفي 328 هجري).

  2. اسناد و مدارک اين خطبه به اين شرح است:

    1- البيان والتبيين ج 2 ص 65: جاحظ (متوفاي 255 هجري)

    2- غررالحکم ج 4 ص 143 و 186: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    3- غررالحکم ج3 ص407: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    4- النهاية ج 1 ص 132: ابن أثير (متوفاي 606 هجري)

    5- الارشاد ص 139/ج 1 ص 225 و 233: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري)

    6- عيون الاخبار ج 2 ص 263: ابن قتيبة (متوفاي 276 هجري).

  3. اسناد و مدارک اين رهنمود نوراني به اين شرح است:

    1- کتاب أمالي ص 134: شيخ صدوق (متوفاي 380 هجري)

    2- المحاسن و المساوي ج 1 ص 85: بيهقي (متوفاي 458 هجري)

    3- اعجازالقرآن ص 189: باقلاني (متوفاي 372 هجري)

    4- عقدالفريد ج 1 ص 207: ابن عبدربه (متوفاي 328 هجري)

    5- شرح قطب راوندي ج 1 ص 244: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    6- بحارالانوار ج 39 ص 351: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).