حاكميّت افراد پَست و افراطي











حاکميّت افراد پَست و افراطي



ارسطو و نيچه، دموکراسي را بگونه ديگري تفسير کردند و گفتند:

دموکراسي يعني به قدرت رسيدن افراد پَست و فاسد، که فرو مايگان قدرت را به دست گيرند و انسان هاي بزرگ و شريف را از صحنه قدرت سياسي کنار زنند.

اگر تعريف دموکراسي همان باشد که اين دو دانشمند برشمردند، مورد نکوهش نهج البلاغه نيز هست و اصولاً هيچ متفکّر ارزش گرائي به قدرت رسيدن فرو مايگان را نخواهد پذيرفت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آنگاه که مشاهده فرمود، مشتي فاسدان فرومايه، حد خورده هاي فراري، آدم کش هاي بي پروا به شام گريختند، و پيرامون معاويه گرد آمدند تا دست به شورش بزنند و قدرت سياسي را به دست گيرند.

خطاب به سربازان فرمود:

تَحُوزُکُمْ الْجُفاة الطّغام وَاَعرابُ اَهْلِ الشّام

(شما را ستمکاران و فرومايگان و عرب هاي روستانشين شام در يک عمليّات رزمي کنار زدند و وادار به عقب نشيني کردند.)[1] .

و در خطبه 51 نهج البلاغه فرمود:

أَلَا وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ، وَعَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ، حَتَّي جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ.

آگاه باشيد! معاويه گروهي از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مي پوشاند، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير کنند.[2] .

و فلسفه پذيرش حکومت اسلامي را در اين حقيقت معرّفي مي فرمايد که مبادا انسان هاي فاسد و فرومايه زمام امور مسلمين را در دست گيرند:

وَلَکِنَّنِي آسَي أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَفُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَعِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِينَ حَرْباً، وَالْفَاسِقِينَ حِزْباً، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيکُمُ الْحَرَامَ، وَجُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ، وَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّي رُضِخَتْ لَهُ عَلَي الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ.

«لکن از اين اندوهناکم که بيخردان، و تبهکاران اين امّت حکومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند، و بندگان او را به بردگي کشند، با نيکوکاران در جنگ، و با فاسقان همراه باشند، زيرا از آنان کسي در ميان شماست که شراب نوشيد و حد بر او جاري شد، و کسي که اسلام را نپذيرفت، امّا بناحق بخشش هايي به او عطا گرديد.»[3] .









  1. خطبه 107 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- تاريخ طبري ج3 ص89 (حوادث سنة37(: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

    2- فروع کافي ج5 ص40 (کتاب الجهاد) ح4: کليني (متوفاي 328 ه)

    3- کتاب صفين: ابراهيم بن ديزيل (متوفاي 281 ه)

    4- بحارالانوار ج 32 ص 472 و 495: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    5- غررالحکم ج 3 ص 444: آمدي (متوفاي 588 ه).

  2. خطبه 51 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب صفين ص 201 و 208: نصربن مزاحم (متوفاي 202 هجري)

    2- شرح ابي الحديد ج 3 ص 330/329: ابن ابي الحديد (متوفاي 656 هجري)

    3- شرح قطب راوندي ج 1 ص 264: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

    4- مروج الذهب ج 2 ص 377: مسعودي (متوفاي 346 هجري)

    5- بحارالانوار ج 8 ص 484 کمپاني: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

  3. 1- غررالحکم ج 3 ص 393: مرحوم آمدي (متوفاي 588 هجري)

    2- ارشاد ج 1 ص 243: شيخ مفيد (متوفاي 413 هجري).