اشك هاي فراوان











اشک هاي فراوان



آنان که با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام زندگي مي کردند و فراوان با او بودند،

و در سَفَر و حَضَر حالات گوناگون حضرت را مشاهده مي کردند نقل کردند که:

«امام علي عليه السلام فراوان در فکر فرو مي رفت و بسيار اشک مي ريخت.»[1] .

زيرا خود در وصف مردان خدا فرمود:

فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الْإِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ.

غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ کَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ.

وَلَوْلَا الْأَجَلُ الَّذِي کَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَي الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ. عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ.

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً.

تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ.

أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

«امّا پرهيزکاران! در دنيا داراي فضيلت هاي برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روي، و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است، چشمان خود را بر آن چه خدا حرام کرده مي پوشانند، و گوش هاي خود را وقف دانش سودمند کرده اند، و در روزگار سختي و گشايش حالشان يکسان است.

و اگر نبود مرگي که خدا بر آنان مقدّر فرمود، روح آنان حتي به اندازه برهم زدن چشم، در بدنها قرار نمي گرفت، از شوق ديدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم خدا در جانشان بزرگ و ديگران کوچک مقدارند، بهشت براي آنان چنان است که گويي آن را ديده و در نعمت هاي آن بسر مي برند، و جهنّم را چنان باور دارند که گويي آن را ديده و در عذابش گرفتارند.

دل هاي پرهيزکاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در أمان، تن هايشان فربه نبوده، و درخواست هايشان اندک، و عفيف و پاکدامنند. در روزگار کوتاه دنيا صبر کرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند، تجارتي پر سود که پروردگارشان فراهم فرمود، دنيا مي خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نکردند، مي خواست آنها را اسير خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.»[2] .









  1. حلية الابرار ج 1 ص 339.
  2. خطبه 2/193 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب سليم بن قيس ص849 حديث43: از اصحاب امام سجاد عليه السلام(متوفاي 90 ه)

    2- کتاب أمالي ص457 مجلس84 ح2: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

    3- کتاب النهاية ج 1 ص 132: ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

    4- کتاب ارشاد ص 139/ج1 ص301: شيخ مفيد متوفاي 413 ه)

    5- عيون الاخبار ج 2 ص 60: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    6- عقد الفريد ج 2 ص 162: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    7- تاريخ يعقوبي (ابن واضح) ج 2 ص 187: يعقوبي (متوفاي 292 ه)

    8- روضه کافي ج 8 ص 67: کليني (متوفاي 328 ه).