دوست يابي و علاقه به ديگران











دوست يابي و علاقه به ديگران



هر موجود زنده اي با همنوعان و کساني که با آنها در ارتباط است، علاقه و محبت پيدا مي کند و با آنان دوست مي گردد، مأنوس مي شود و آنها را مورد توجّه قرار مي دهد.

روح دوست يابي و علاقه به ديگران در انسان، از ديگر انواع موجودات، بيشتر و داراي ويژگي ها و امتيازات ارزشمندي است و بايد اين غريزه را رشد داد و بارورش کرد،

که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

أَعْجِزُ النَّاسَ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْاءَخَوانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُم

(عاجزترين مردم کسي است که از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر کسي است که دوستان به دست آمده را از دست بدهد.)[1] .

امّا اگر اين علاقه و غريزه انساني تعديل نگردد، و بر اساس ضوابط و شرايط عاقلانه اي نباشد، بسياري از دوست يابي ها، دروغين و شيطاني خواهد شد و همه ارزش هاي فردي و خانوادگي انسان را بر باد خواهند داد، خصوصاً دوستي هايي که بر اساس عشق ها و علاقه هاي کاذب و زودگذر بنيان گردد.

که امام علي عليه السلام هشدار دادند:

وَمَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَي بَصَرَهُ، وَأَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَيَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ

(کسي که به چيزي بيهوده عشق مي ورزد آن عشق و علاقه دروغين نابينايش مي کند، و قلبش را بيمار مي سازد، ديگر او با چشمي معيوب مي نگرد و با گوشي غيرشنوا مي شنود و خواسته هاي دل، عقل او را نابود مي سازد.)[2] .

و آنگاه راه تعديل دوست يابي را معرّفي فرمود که:

أَحْبِبْ حَبِيبَکَ هَوْناً ما عَسَي أَنْ يَکوُنَ بَغِيضَکَ يَومَاً ما

(دوست خود را به عقل و درايت در حد اعتدال دوست بدار چرا که ممکن است روزي دشمن تو گردد «پس همه اسرارت را به دوستانت منتقل نکن»)[3] .









  1. حکمت 12 نهج البلاغه المعجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- ذيل الامالي ص 110: ابو علي قالي (متوفاي 356 ه)

    2- الحکم المنثورة: ابن ابي الحديد معتزلي (متوفاي 656 ه)

    3- کتاب الموشي ج 1 ص 19: وشاء (متوفاي 325 ه

    4- عيون الاخبار ج 3 ص 1: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    5- بحار الانوار ج71 ص278 ح12 ب18: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  2. خطبه 14/109 نهج البلاغه المعجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- عقد الفريد ج4 ص142 کتاب الواسطه: ابن عبد ربه مالکي (متوفاي 328 ه)

    2- ربيع الابرار (باب الملائکة): زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

    3- غررالحکم فصل شرح حال پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم: آمدي (متوفاي 588 ه)

    4- منهاج البراعة ج 1 ص 461: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

    5- بحارالانوار ج 4 ص 317 و ج 6 ص 164: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

  3. حکمت 268 نهج البلاغه المعجم المفهرس مؤلّف، که برخي از اسناد آن به اين شرح است:

    1- کتاب الظرف و الظرفاء ص 32: ابن وشاء (متوفاي 325 ه)

    2- تحف العقول ص 201: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

    3- کتاب الصديق والصداقة: ابو حيان توحيدي (متوفاي 380 ه)

    4- قوت القلوب ج2 ص364 فصل44: ابو طالب مکي (متوفاي 382 ه).