سيماء المتّقين











سيماء المتّقين



أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ - سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي - خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ، وَلَا تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ، وَوَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ.

فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ:

مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَمَلْبَسُهُمُ الْإِقْتِصَادُ، وَمَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَوَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ کَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ. وَلَوْلَا الْأَجَلُ الَّذِي کَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ، شَوْقاً إِلَي الثَّوَابِ، وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.

عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَهُمْ وَالنَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ.

قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَشُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَأَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَحَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَأَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ.

صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَأَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

ترجمه: سيماي پرهيزکاران

پس از ستايش پروردگار! همانا خداوند سبحان پديده ها را در حالي آفريد که از اطاعتشان بي نياز، و از نافرماني آنان در امان بود، زيرا نه معصيت گناهکاران به خدا زياني مي رسانند و نه اطاعت مؤمنان براي او سودي دارد، روزي بندگان را تقسيم، و هر کدام را در جايگاه خويش قرار داد. امّا پرهيزکاران! در دنيا داراي فضيلت هاي برترند، سخنانشان راست، پوشش آنان ميانه روي، و راه رفتنشان با تواضع و فروتني است، چشمان خود را بر آن چه خدا حرام کرده مي پوشانند، و گوشهاي خود را وقف دانش سودمند کرده اند، و در روزگار سختي و گشايش حالشان يکسان است.

و اگر نبود مرگي که خدا بر آنان مقدّر فرمود، روح آنان حتي به اندازه برهم زدن چشم، در بدن ها قرار نمي گرفت، از شوق ديدار بهشت،

و از ترس عذاب جهنّم خدا در جانشان بزرگ و ديگران کوچک مقدارند، بهشت براي آنان چنان است که گويي آن را ديده و در نعمت هاي آن بسر مي برند، و جهنّم را چنان باور دارند که گويي آن را ديده و در عذابش گرفتارند. دل هاي پرهيزکاران اندوهگين، و مردم از آزارشان در أمان، تن هايشان فربه نبوده، و درخواستهايشان اندک، و عفيف و پاکدامنند. در روزگار کوتاه دنيا صبر کرده تا آسايش جاودانه قيامت را به دست آورند، تجارتي پر سود که پروردگارشان فراهم فرمود، دنيا مي خواست آنها را بفريبد امّا عزم دنيا نکردند، مي خواست آنها را اسير خود گرداند که با فدا کردن جان، خود را آزاد ساختند.