معاتبة علي قريش
ترجمه: شکوه از قريش بار خدايا، از قريش و از تمامي آنها که ياريشان کردند به پيشگاه تو شکايت مي کنم، زيرا قريش پيوند خويشاوندي مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با يکديگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخي از حق را بايد گرفت و برخي را بايد رها کرد. (يعني خلافت حقّي است که بايد رهايش کني)
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيکَ عَلَي قُرَيْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَصَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، وَأَجْمَعُوا عَلَي مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي. ثُمَّ قَالُوا: أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَفِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُکَهُ.