دليل نقلي
«ابن ابيالحديد» اگر مويد اين اقوال است بايد دانست که تائيد او تائيدي است که بر يک قضاوت موضوعي بي طرفانه و صادقانه و بدور از گزافه گويي استوار است. زيرا «ابن ابيالحديد» شيعي نبود بلکه دانشمندي بود از معتزله که فکرش اعتزالي و فقهش حنفي بوده است. ارتباط او با تشيع به رشتهاي باريک بسته است. و آن اينکه وي از معتزله بوده است و اينکه بيشتر معتزله از اماميان بودهاند. [صفحه 5] ما در مقدمه خود بر کتاب «عقايدالاماميه» نوشته «محمد رضا المظفر» بدين نکته اشاره کردهايم. در آنجا گفتهايم که معتزله بر خلاف عقيده استادان فلسفه دانشگاهها اساتيد شيعي بودهاند. زيرا «واصل بن عطا» سر سلسله معتزليان شاگرد «ابوهاشم». و ابوهاشم شاگرد پدرش «محمد بن حنيفه» (رضيالله عنه) و محمد بن حنيفه شاگرد پدرش امام علي (ع) بوده است. با چنين دليل روشني، شگفت آور است که احمد امين هنوز در نسبت نهجالبلاغه به پيروي از «هوي هوار» و «صفدي» شک ميکند بي آنکه خود با دقت نظر کند، يا دلايل تاريخي را دنبال نمايد. پارهاي اين نسبت را بدان سبب نفي ميکنند که در نهجالبلاغه «سجع» فراوان است. احمد امين نيز چنين معتقد است و گمان ميکند که سجع در عصر امام وجود نداشته و پديدهاي است که در عصر دوم عباسي ظهور کرده ست. براستي شرم آور است که از يک استاد دانشگاه چنين نظري اظهار شود. گويا احمد امين و کساني که با او هم عقيدهاند نميدانند که فرق است ميان «سجع مطبوع» که در آثار عصر جاهلي، قرآن، و احاديث پيامبر (ص) فراوان ديده ميشود، و ميان «سجع مصنوع» که در سبکهاي نويسندگي ديوانيان زمان مقتدر عباسي ظهور کرده است. سجعي که از صنايع بديعي است با ارزش معلوم خود و در اواسط قرن چهارم به دست «ابوالفضل بن عميد» پي ريزي شده است. سجعي که در شيوه سخن امام در نهج البلاغه مشاهده ميکنيم از نوع مطبوع است که در جاهليت و صدر اسلام تا اواخر عصر اموي وجود داشته است. سجع مطبوع اگر در صدر اسلام وجود نميداشت چگونه پيامبر اسلام (ص) به صحابي شاعر خود «عبدالله بن رواحه» ميگويد: «ابن رواحه از سجع بپرهيز» چه، اگر وجود نميداشت پيامبر از آن منع نميکرده است. احمد امين اشتباهات بسياري مرتکب شده است، اشتباهاتي که ما را به اعتبار اين که در دانشگاه قاهره از شاگردان او بودهايم در برابر رجال مذاهب اسلامي سر افکنده کرده است.[1]. شگفت آورتر اين که پارهاي محققان، نسبت نهجالبلاغه به امام را از آنجا نفي ميکنند که در شيوه بيان امام روشهاي منطقي يا تقريري و حسن تقسيم بي نظير مشاهده ميکنند و از سر خطا معتقدند که اين روش منطقي که در عبارات امام فراوان ديده ميشود، از سبک سخن امام بدور است. گويي منطق بشري ساخته ارسطو است. براستي که امام، مظلوم واقع شده است، چنانکه به ارسطو و فلسفه يونان نيز با چنين ادعايي ستم رفته است. ارسطو سازنده منطق انسان نيست، سازنده اصطلاحات منطق بشري است. چيزي که ما در کتاب خود «المنهج العلمي الحديث» توضيح دادهايم. چه، منطق، حسن تقسيم، تمهيد مقدمات، [صفحه 6] استنتاج، و کلام مسلسل، و ترتيب دقيق، همه اينها ملک مشاع و از ويژگيهاي مشترک روشهاي فکري بشر است که در آن هيچ ملتي را بر ملت ديگر برتري نيست مگر به اندازه محدود و بسيار محدود. در نتيجه اين ويژگيهاي منطقي- کم يا زياد آن- در ساير سبکهاي عربي نيز موجود است و در احاديث پيامبر (ص) بسيار ديده ميشود. من اگر بخواهم اين نشانهها را که در سبک سخن پيامبر به چشم ميخورد، براي خواننده محقق به عنوان سرمشقي براي سبک سخن امام (ع) تشريح کنم. ممکن است از هزار حديث بگذرد و به گمان ما چيزي در حدود يک ميليون حديث خواهد شد. براي مثال، خوب است به نخستين احاديث پيامبر اشار کنيم تا به کژي فهم اينان که مدعي وجود سبکهاي صرفا بليغ- نه منطقي- در صدر اسلاماند پي ببريد. بايد يقين کنيم که در سبکهاي اسلامي و سبک گفتار پيامبر که پيشاهنگ سبکهاي بليغ اسلام است ويژگيهاي منطقي وجود دارد. اگر بخواهيد ميتوانيد به آغاز پارهاي احاديث پيامبر (ص) که در آن بيان منطقي و حسن تقسيم به چشم ميخورد توجه کنيد. فرمود: «سه کساند که خداوند دعايشان را رد نميکند...» و فرمود: سه کساند که خداوند انفاق و قرباني از ايشان نميپذيرد... آنگاه آنان را بر ميشمارد. و فرمود: «هشت کساند که در روز قيامت از همه آفريدگان به خداوند نزديکتراند..» و فرمود: «هفت کساند که خداوند ايشان را در سايه خود ميگيرد روزي که سايهاي جز سايه خداوند نيست...» و فرمود: «شش خصلت است که از خصال حميده است...» و فرمود: «شش خصلت است که از خصال نکوهيده است...» و فرمود: «شش صفت است که اگر در کسي باشند براستي مومن است..»، و صدها حديث ديگر که مبدو به «سور» هاي منطقي است و نشانههاي منطقي ديگر که به گمان من از دو هزار بيشتر است که هزار آن به احاديث گفتار و بقيه به احاديث افعال و تقريرها مربوط ميشود. در سبک سخن علي (ع) بسياري از روشهاي منطقي مشاهده ميشود که از سبک پيامبر (ص) تاثير پذيرفته است. روزي به عمر بن خطاب فرمود: «سه چيز است که اگر حفظ کني و بدان عمل نمايي تو را از چيزهاي ديگر بي نياز سازد...» عمر گفت: آنها چيست؟ علي فرمود: «اجراي حد بر خويشاوند و بيگانه، داوري به کتاب خدا در خشنودي و خشم، و تقسيم به عدالت بين سرخ و سياه» عمر گفت: «کوتاه و بليغ گفتهاي».[2]. ميگوييم: آيا در اين سبک، منطق و حسن تقسيم نميبينيد؟ آيا اجمال و تفصيل و ابهام و توضيح را که در اين سخنان با نظم و ترتيب منطقي آمده است، ميتوان انکار کرد؟ بلکه فراتر از [صفحه 7] اين در آن ذکر شيئي و ضد آن را در برابر هم ميبينيم که همه اينها از روشهاي بيان منطقي محسوب ميشود. اگر در نهجالبلاغه چنين روشهاي منطقي و ويژگي بيان تقريري به چشم ميخورد، بر سبيل پيروي شاگرد از استاد يعني محمد (ص) سرور پيامبران است. بدين ترتيب براي خواننده مسلمان و عرب روشن است که در سبک سخنوري امام دلايلي است که در نسبت آن به امام جاي شکي باقي نميگذارد. از آنجا که اين سبک از لحاظ شيوه بلاغت يکدست است اين نيز دليل ديگري است بر اينکه سراسر نهجالبلاغه از سخنان امام علي (ع) است و در آن از کلمات شريف رضي[3] و ساير بلغاي قرن چهارم چيز قابل ذکري به چشم نميخورد.
اما دليل نقلي همان است که مورخان حيات سياسي و فکري اسلام و مورخان ادب عربي و نويسندگان برجستهاي چون «عبدالحميد کاتب» که قبلا سخن او را مبني بر اعتراف او به پيشاهنگي امام علي (ع) آوردهايم، بدان اشاره کردهاند. اما مورخاني که در صحت نسبت نهجالبلاغه به امام علي شک نکردهاند در راس آنها بايد از «ابن اثير» و «سبط بن جوزي» و پيش از ايشان، «ابوالقاسم بلخي» در عصر «مقتدر عباسي» نام برد.
صفحه 5، 6، 7.