دليل نقلي











دليل نقلي



اما دليل نقلي همان است که مورخان حيات سياسي و فکري اسلام و مورخان ادب عربي و نويسندگان برجسته‏اي چون «عبدالحميد کاتب» که قبلا سخن او را مبني بر اعتراف او به پيشاهنگي امام علي (ع) آورده‏ايم، بدان اشاره کرده‏اند. اما مورخاني که در صحت نسبت نهج‏البلاغه به امام علي شک نکرده‏اند در راس آنها بايد از «ابن اثير» و «سبط بن جوزي» و پيش از ايشان، «ابوالقاسم بلخي» در عصر «مقتدر عباسي» نام برد.

«ابن ابي‏الحديد» اگر مويد اين اقوال است بايد دانست که تائيد او تائيدي است که بر يک قضاوت موضوعي بي طرفانه و صادقانه و بدور از گزافه گويي استوار است. زيرا «ابن ابي‏الحديد» شيعي نبود بلکه دانشمندي بود از معتزله که فکرش اعتزالي و فقهش حنفي بوده است. ارتباط او با تشيع به رشته‏اي باريک بسته است. و آن اينکه وي از معتزله بوده است و اينکه بيشتر معتزله از اماميان بوده‏اند.

[صفحه 5]

ما در مقدمه خود بر کتاب «عقايدالاماميه» نوشته «محمد رضا المظفر» بدين نکته اشاره کرده‏ايم. در آنجا گفته‏ايم که معتزله بر خلاف عقيده استادان فلسفه دانشگاهها اساتيد شيعي بوده‏اند. زيرا «واصل بن عطا» سر سلسله معتزليان شاگرد «ابوهاشم». و ابوهاشم شاگرد پدرش «محمد بن حنيفه» (رضي‏الله عنه) و محمد بن حنيفه شاگرد پدرش امام علي (ع) بوده است. با چنين دليل روشني، شگفت آور است که احمد امين هنوز در نسبت نهج‏البلاغه به پيروي از «هوي هوار» و «صفدي» شک مي‏کند بي آنکه خود با دقت نظر کند، يا دلايل تاريخي را دنبال نمايد.

پاره‏اي اين نسبت را بدان سبب نفي مي‏کنند که در نهج‏البلاغه «سجع» فراوان است. احمد امين نيز چنين معتقد است و گمان مي‏کند که سجع در عصر امام وجود نداشته و پديده‏اي است که در عصر دوم عباسي ظهور کرده ست. براستي شرم آور است که از يک استاد دانشگاه چنين نظري اظهار شود. گويا احمد امين و کساني که با او هم عقيده‏اند نمي‏دانند که فرق است ميان «سجع مطبوع» که در آثار عصر جاهلي، قرآن، و احاديث پيامبر (ص) فراوان ديده مي‏شود، و ميان «سجع مصنوع» که در سبکهاي نويسندگي ديوانيان زمان مقتدر عباسي ظهور کرده است. سجعي که از صنايع بديعي است با ارزش معلوم خود و در اواسط قرن چهارم به دست «ابوالفضل بن عميد» پي ريزي شده است. سجعي که در شيوه سخن امام در نهج البلاغه مشاهده مي‏کنيم از نوع مطبوع است که در جاهليت و صدر اسلام تا اواخر عصر اموي وجود داشته است. سجع مطبوع اگر در صدر اسلام وجود نمي‏داشت چگونه پيامبر اسلام (ص) به صحابي شاعر خود «عبدالله بن رواحه» مي‏گويد: «ابن رواحه از سجع بپرهيز» چه، اگر وجود نمي‏داشت پيامبر از آن منع نمي‏کرده است. احمد امين اشتباهات بسياري مرتکب شده است، اشتباهاتي که ما را به اعتبار اين که در دانشگاه قاهره از شاگردان او بوده‏ايم در برابر رجال مذاهب اسلامي سر افکنده کرده است.[1].

شگفت آورتر اين که پاره‏اي محققان، نسبت نهج‏البلاغه به امام را از آنجا نفي مي‏کنند که در شيوه بيان امام روشهاي منطقي يا تقريري و حسن تقسيم بي نظير مشاهده مي‏کنند و از سر خطا معتقدند که اين روش منطقي که در عبارات امام فراوان ديده مي‏شود، از سبک سخن امام بدور است. گويي منطق بشري ساخته ارسطو است. براستي که امام، مظلوم واقع شده است، چنانکه به ارسطو و فلسفه يونان نيز با چنين ادعايي ستم رفته است.

ارسطو سازنده منطق انسان نيست، سازنده اصطلاحات منطق بشري است. چيزي که ما در کتاب خود «المنهج العلمي الحديث» توضيح داده‏ايم. چه، منطق، حسن تقسيم، تمهيد مقدمات،

[صفحه 6]

استنتاج، و کلام مسلسل، و ترتيب دقيق، همه اينها ملک مشاع و از ويژگيهاي مشترک روشهاي فکري بشر است که در آن هيچ ملتي را بر ملت ديگر برتري نيست مگر به اندازه محدود و بسيار محدود. در نتيجه اين ويژگيهاي منطقي- کم يا زياد آن- در ساير سبکهاي عربي نيز موجود است و در احاديث پيامبر (ص) بسيار ديده مي‏شود. من اگر بخواهم اين نشانه‏ها را که در سبک سخن پيامبر به چشم مي‏خورد، براي خواننده محقق به عنوان سرمشقي براي سبک سخن امام (ع) تشريح کنم. ممکن است از هزار حديث بگذرد و به گمان ما چيزي در حدود يک ميليون حديث خواهد شد.

براي مثال، خوب است به نخستين احاديث پيامبر اشار کنيم تا به کژي فهم اينان که مدعي وجود سبکهاي صرفا بليغ- نه منطقي- در صدر اسلام‏اند پي ببريد. بايد يقين کنيم که در سبکهاي اسلامي و سبک گفتار پيامبر که پيشاهنگ سبکهاي بليغ اسلام است ويژگيهاي منطقي وجود دارد. اگر بخواهيد مي‏توانيد به آغاز پاره‏اي احاديث پيامبر (ص) که در آن بيان منطقي و حسن تقسيم به چشم مي‏خورد توجه کنيد. فرمود: «سه کس‏اند که خداوند دعايشان را رد نمي‏کند...» و فرمود: سه کس‏اند که خداوند انفاق و قرباني از ايشان نمي‏پذيرد... آنگاه آنان را بر مي‏شمارد. و فرمود: «هشت کس‏اند که در روز قيامت از همه آفريدگان به خداوند نزديکتراند..» و فرمود: «هفت کس‏اند که خداوند ايشان را در سايه خود مي‏گيرد روزي که سايه‏اي جز سايه خداوند نيست...» و فرمود: «شش خصلت است که از خصال حميده است...» و فرمود: «شش خصلت است که از خصال نکوهيده است...» و فرمود: «شش صفت است که اگر در کسي باشند براستي مومن است..»، و صدها حديث ديگر که مبدو به «سور» هاي منطقي است و نشانه‏هاي منطقي ديگر که به گمان من از دو هزار بيشتر است که هزار آن به احاديث گفتار و بقيه به احاديث افعال و تقريرها مربوط مي‏شود.

در سبک سخن علي (ع) بسياري از روشهاي منطقي مشاهده مي‏شود که از سبک پيامبر (ص) تاثير پذيرفته است. روزي به عمر بن خطاب فرمود: «سه چيز است که اگر حفظ کني و بدان عمل نمايي تو را از چيزهاي ديگر بي نياز سازد...» عمر گفت: آنها چيست؟ علي فرمود: «اجراي حد بر خويشاوند و بيگانه، داوري به کتاب خدا در خشنودي و خشم، و تقسيم به عدالت بين سرخ و سياه» عمر گفت: «کوتاه و بليغ گفته‏اي».[2].

مي‏گوييم: آيا در اين سبک، منطق و حسن تقسيم نمي‏بينيد؟ آيا اجمال و تفصيل و ابهام و توضيح را که در اين سخنان با نظم و ترتيب منطقي آمده است، مي‏توان انکار کرد؟ بلکه فراتر از

[صفحه 7]

اين در آن ذکر شيئي و ضد آن را در برابر هم مي‏بينيم که همه اينها از روشهاي بيان منطقي محسوب مي‏شود. اگر در نهج‏البلاغه چنين روشهاي منطقي و ويژگي بيان تقريري به چشم مي‏خورد، بر سبيل پيروي شاگرد از استاد يعني محمد (ص) سرور پيامبران است.

بدين ترتيب براي خواننده مسلمان و عرب روشن است که در سبک سخنوري امام دلايلي است که در نسبت آن به امام جاي شکي باقي نمي‏گذارد. از آنجا که اين سبک از لحاظ شيوه بلاغت يکدست است اين نيز دليل ديگري است بر اينکه سراسر نهج‏البلاغه از سخنان امام علي (ع) است و در آن از کلمات شريف رضي[3] و ساير بلغاي قرن چهارم چيز قابل ذکري به چشم نمي‏خورد.



صفحه 5، 6، 7.





  1. براي توضيح بيشتر رجوع کنيد به کتابي که تحت عنوان (با طه حسين و نظريات عاريه‏اي و آراء نسبي او) بزودي منتشر خواهيم کرد.
  2. تاريخ يعقوبي ج 2 ص 147 چاپ نشر الفکر، بيروت 1956 م.
  3. اين نظر استاد حفني داود است و نقد آراء او در اين ترجمه مقصود نبوده است- مترجم.