استدلال بر صحت نسبت نهج البلاغه
پارهاي از خاور شناسان در انتساب قرآن به خداوند شک کردهاند و کلام خدا را از آن شخص محمد (ص) دانستهاند. کافران نيز مانند خاور شناسان در انتساب قرآن به خداوند شک کرده آن را به شخص محمد (ص) نسبت دادهاند. ياوه سراييهايي از اين دست به ادوار بعدي نيز کشيده ميشود، چنانکه گروهي از مغرضان در انتساب محتواي نهجالبلاغه به امام علي شک و ترديد کردهاند. نخستين کسي که چنين نعمهاي ساز کرد: قاضي القضاه شمس الدين احمد بن خلکان اربلي برمکي بوده است. بيشتر معاصران و پيشاپيش آنان «طه حسين» نيز همين روش ويرانگر را در پيش گرفتهاند. براي شخص «طه حسين» بسا که عذري توانيم يافت، چرا که شک در هر چيزي که به ميراث مربوط باشد چنان بر مشاعرش چيره بود که از انديشه و روش طنز آميز او هرگز جدا نبوده و شک در نهجالبلاغه از روي غرضي خاص که به موضع او در برابر امام مربوط باشد نبوده است. قضاوت «طه حسين» از ميان توفان شک و بي اعتمادي برميخيزد که بر جهان فکري او مسلط بوده است. ولي مريدان و شاگردان «طه حسين» که استاد بر دلهاشان حکومت ميکرده و شخصيتشان را در شخصيت خويش ذوب نموده، ناهشيارانه به اين روش روي آوردند. در نتيجه آنها نيز در همه مسائلي که به ميراثشان بستگي دارد شک کردهاند. احمد امين نخستين کسي است که نغمه شک را در باب نهجالبلاغه سر داده است. شاگردش دکتر شوقي ضيف نيز از او پيروي کرد و بي آنکه بر مسئوليت بزرگ اين روش واقف باشد به دنبال احمد امين رفته و ندانسته که تاريخ چه مسئوليت بزرگي را بر دوش دارندگان چنين قضاوتي که بي هيچ تامل و تحقيقي صدور مييابد، نهاده است. [صفحه 2] دکتر شوقي ضيف در کتاب خود «هنر و سبکهاي آن در نثر عربي» به اين مسئله اشاره کرده است و تحت تاثير همين روش سنتي در مسائل ديگري جز نهجالبلاغه نيز، قرار گرفته است: وي روشي را که از استاد خود احمد امين گرفته بود بر اين نقل راويان و مورخان که نخستين اصول علم نحو را امام علي (ع) به شاگردش ابوالاسود دولي آموخته تعميم داده است. ما در مجله «الرساله» در مقالهاي تحت عنوان «ذکري ابيالاسود الدولي» به اين مطلب اشاره کردهايم. معاصران تا اين لحظه که اين سطور را مينويسم، همچنان در درياي شک پيرامون کتاب عظيم مردي نمونه، غوطه ورند که پيامبر (ص) لقب «در شهر علم» بدو داده است. خدا ميداند که کار اين شک و ترديد درباره ميراث عربي و اسلاميمان چه فرجامي خواهد داشت. اين روش، کلنگي بود ويرانگر که به بسياري از کاخهاي استوار و بلند آسيب رسانيده تا آنجا که گرامي ترين ميراث مسلمانان يعني حديث پيامبر (ص) نيز از آن در امان نبوده است. اينان در بسياري از احاديث شک کردهاند. پارهاي احاديث را با فکر محدود خود سنجيدهاند. عقول محدود اينان کجا و عقول الهي که صديقاني چون پيامبر و عترتش و ياران مخلص او (ص) بدان آراسته بودهاند کجا. در برابر اين شکاکان که بي هيچ برهان يا هدف سالمي در صحت سند نهجالبلاغه ترديد کردهاند، گروه ديگري قرار دارند که به اين کتاب بر خلاف گروه اول، به ديده انصاف و تعقل نگريستهاند. در آثار پارهاي محققان به نهجالبلاغه بويژه از نظر نثر شيواي امام اشاره شده است مانند: سبط بن جوزي، محمد بن طلحه شافعي و عبدالحميد کاتب که گفت: «من بلاغت را تنها از راه حفظ سخن اصلع آموختهام». جاحظ و خطيب خوارزمي و ابوالفتح آمدي نيز گزيدههاي بسياري از سخنان نغز امام فراهم آوردهاند. ابن نباته مصري نيز از اين گروه است. وي ميگفت: «صد فصل از مواعظ علي بن ابيطالب را از حفظ دارم». ابن ابيالحديد معتزلي حنفي با شرحي که بر نهج البلاغه نوشته و سخن امام را پس از کلام خدا و پيامبر او در مقام دوم قرار داده از همه پيشينيان برتري يافته است. از معاصران، شخصيتهاي برجسته ادب و شعر و نويسندگي و تحقيق، تحت تاثير نهج البلاغه قرار گرفتهاند از جمله: شيخ محمود شکري آلالوسي، شيخ ناصيف اليازجي، محمد حسن نائل المرصفي، دکتر زکي مبارک، امين نخله، عباس محمود عقاد، محمد محيي الدين عبدالحميد و بسياري ديگر از کساني که ساختن را بر ويران کردن ترجيح داده و انديشه خويش را از تقليد مروجان مذهب شک در ميراث جاويدان اسلامي رهايي بخشيدهاند. در اين بحث هرگز قصد ما اين نيست که از منابع و مراجعي که نسبت نهجالبلاغه را به امام ثابت ميکنند سخن بگوييم. در اين بحث ذکر همين نکته کافي است که بگوييم پارهاي از اين منابع [صفحه 3] به نهجالبلاغه اشاره عام کردهاند. مانند ابن نديم، نجاشي، طوسي، ياقوت حموي، حاجي خليفه، آقا بزرگ تهراني، سيد محسن امين، و مانند ايشان. پارهاي ديگر خصوصا به برشمردن منابع و مراجع مربوط به نهجالبلاغه پرداختهاند چنانکه آثارشان درباره اين اثر گرانقدر به دايره المعارف و فهرستهاي منظم شبيه تر است و محققان را در اثبات صحت سند آنچه در نهجالبلاغه آمده است ياري ميدهد، اعم از خطبهها، نامهها، مواعظ، و حکمتها که کتب اخباريان و اهل ادب بي ذکر با ذکر سند از يکديگر نقل کرده و آنها را از اين امام بزرگوار که پيامبر لقب «صديق آل محمد» بدو داده است دانستهاند. از اين گروهاند: استاد «امتياز علي عرشي» در کتابش «استناد نهجالبلاغه» و «استاد حسين بستانه» در بررسي خود: «شبهات موجود پيرامون نهجالبلاغه» که در مجله «اعتدال» چاپ نجف شماره 4 سال چهارم تحت عنوان: «الشبهات الحائمه حول نهجالبلاغه» انتشار يافته است. و سيد هبه الدين شهرستاني در کتاب خود: «ما هو نهجالبلاغه» و شيخ هادي آل کاشف الغطا در: «مدارک نهجالبلاغه». «خطيب عبدالزهراء حسيني» در فهرست کردن و گرد آوري اين منابع در اثر ارزشمند خود: «مصادر نهجالبلاغه و اسانيده» از ساير محققان کوشاتر بوده است. مولف نسخهاي از کتاب خود را به من اهدا کرده است که بدان افتخار ميکنم، و از آن بهره فراوان بردهام. کتابي است با تقسيم بندي و باب بندي خوب و اثري است که از نظر متد علمي نو کوششي است که مولف را به سبب احقاق حق و ابطال باطلي که کرده است به خدا نزديک ميسازد. ما در اين بحث براي آنکه از مقصود دور نمانيم، در نظر نداريم که اقوال مخالفان و موافقان صحت سند نهجالبلاغه را در اينجا ذکر کنيم. بلکه به ذکر نظر شخصي خود در توثيق اين اثر بزرگ و اثبات صحت سند و نسبت آن به صديق اين امت بسنده خواهيم کرد، صديقي که سرور پيامبران درباره او فرمود: «صديقان سه اند: حبيب نجار مومن آل يس يعني همان کسي که گفت: «اي قوم از پيامبران پيروي کنيد»، و حزقيل مومن آل فرعون که گفت: «آيا مردي را که گفت پروردگارم الله است ميکشيد؟»، و علي بن ابيطالب که برترينشان است». اين روايت را ابوليلي روايت کرده و ابونعيم و ابن عساکر اين حديث را با سند نقل کردهاند و گفتهاند حديثي است حسن. آنچه در اين بحث مقصود ماست استدلال بر صحت نسبت نهجالبلاغه است. و دليل ما در توفيق اين متن ارزشمند عقلي و نقلي است: [صفحه 4]
پژوهندگان از قديم عادت داشتهاند که در اصالت آثار فرهنگي بزرگ شک کنند. گويي عاملي از رسوبات رواني و حسد و لجاجي که از آن برميخيزد محققان را با حساسيت تمام به سوي اين بهتان بزرگ رانده است.
صفحه 2، 3، 4.