تشکيلات ستاد جنگ
برخي از افراد به جنگيدن تمايل ندارند، و براي اين بيميلي خود به شيوههاي گوناگون بهانهتراشي ميکنند. يکي از اين بهانهها اين است که چرا خود فرمانده، وارد ميدان جنگ نميشود. آشکار است که ورود فرمانده به ميدان جنگ کار نادرستي است، زيرا شجاعت، هميشه به معناي «خود کشي» با سربازان نيست، بلکه به مفهوم رهبري پيروزمندانهي عمليات جنگ است. مولا علي (ع) از يارانش خواست که عازم ميدان نبرد شوند، اما آنها از او خواستند که با آنها همراه گردد. امام چنين پاسخ داد: ما بالکم؟! لا سددتم لرشد، و لا هيدتم لقصد، افي مثل هذا ينبغي لي ان اخرج؟ انما يخرج في مثل هذا رجل ممن ارضاه من شجعانکم و ذوي باسکم، و لاينبغي لي انادع الجند و المصر و بيت المال و... «شما را چه ميشود؟ نه در حقجوئي استوار هستيد و نه در ميانهروي روشن بين! آيا در چنين موقيعتي شايسته است که من از شهر بيرون بروم؟ [صفحه 127] در چنين هنگامهاي بايد رادمردي از دليران و سلحشوران شما که مورد رضايت من باشد بيرون رود. سزاوار نيست که من لشکريان و ديار و بيتالمال و کار خراج زمين و داوري ميان مسلمانان را واگذارم و رسيدگي به حقوق نيازمندان را رها کنم و با يکي از لشکريانم به کارزار بروم، و چون تيري بيپيکان در ترکش تهي به لرزه در آيم. من چون محور سنگ آسيابم و آسيا به گرد من ميگردد و من در جاي خويش استوارم و اگر از جاي خود بجنبيم آسيا از دور خارج ميشود و هر سنگش به سوئي ميلغزد. به خدا سوگند که اين عين نابخردي است. به خدا سوگند که اگراميدم به آن نبود که تقديرم ياري کند و در ديدار با دشمن به شهادت برسم، پاي در رکاب مينهادم و از شما دور ميشدم و تا زماني که باد شمال و جنوب وزان است، به شما روي نميکردم. در بسياري عدد شما خيري نيست، که نزديکي دلهاتان اندک است، من شما را به راه روشن حق رهنمون شدم، راهي که در آن بيم هلاک نيست، مگر گمراهان را. هر آنکه پايداري ورزد او سوي بهشت دارد و آنکه در راه بلغزد به دوزخ.»[1].
حضور رهبر در جبهه، انتحار است.
صفحه 127.
مقررات استانهاي درگير جنگ
حکومت نظامي در دوران آشوب
سرکوب تجزيهطلبان
کيفر ضد انقلاب
شمشير سزاي شورشيان
دورانديشي در جنگ