سلطه جوئي، نه... هدايت، آري











سلطه‏جوئي، نه... هدايت، آري



کشتار به خاطر کشتار؟

اين حرفه‏ي جلادان است.

و جنگ به خاطر سلطه جوئي؟

اين جنايت جباران و زورگويان است.

اما جنگ نمي‏تواند مقدس باشد مگر آنکه در خدمت هدفي مقدس. يعني در راه آزاد کردن انسان و هدايت وي باشد.

بنابراين: پيش از اقدام به جنگ و خونريزي بايد بارها و بارها در

[صفحه 60]

باره‏ي آن انديشه کرد.

زيرا جنگ، تحريم شده است.

تنها جهاد- با آن مفهوم مقدس خود که با جنگ متفاوت است- مشروع و عادلانه شمرده شده است.

از اين رو، پيش از جهاد با دشمن، جهاد با نفس و به همراه آن ترس از پروردگار لازم است. زيرا رزمندگان، همانا پيک نور و روشنائي هستند، و نبرد آنها به خاطر برکندن خارهاي مزاحم و ريشه‏کن کردن جلادان و ستمگران و طاغوتهاي زمان است.

از اين رو برافروختن آتش جنگ تنها زماني جايز است که براي بازگرداندن دشمنان و هدايت طاغوتها از تمام شيوه‏هاي مسالمت آميز استفاده شده باشد.

در نبرد صفين پيروان حضرت از وي اجازه‏ي جنگ طلبيدند، مولا از آنان يکي دو روز مهلت خواست. به زودي شايعه‏هائي بر سر زبانها افتاد:

برخي گفتند: او از مرگ بيم دارد.

و ديگران گفتند: در مشروعيت جنگ با دشمن مردد است. پس مولا اين چنين آنان را به باد نکوهش گرفت:

اما قولکم: اکل ذلک کراهيه الموت؟ فو الله ما ابالي دخلت الي الموت او خرج الموت الي. و اما قولکم: سکافي اهل الشام، فو الله ما دفعت الحرب يوما الا و انا اطمع انتلحق بي‏طائفه فتهتدي بي، و تعشو الي ضوئي، و ذلک احب الي من ان اقتلها علي ضلابها و ان کانت تبوء باثامها.

[صفحه 61]

«اين که مي‏گوئيد بيم از مرگ موجب اين تاخير شده است، به خدا قسم هيچباکندارم که من به سوي مرگ روم يا مرگ به سوي من آيد!

اما اينکه مي‏گوئيد: در جنگيدن با اهل شام ترديد دارم، به پروردگار سوگند، يک روز هم نبرد را به تاخير نينداخته‏ام مگر به اين اميد که گروهي از آنان به من بپيوندند و به دست من هدايت يابند و در پرتو روشنائي من رستگار شوند.

من بيش از سرکوب آنان، هدايتشان را دوست مي‏دارم، گر چه آنان گمراهند و در گناه غرقه‏اند.»[1] زيرا هدف، کشتار و سلطه‏جوئي نيست، بلکه هدايت گمراهان مورد نظر است.


صفحه 60، 61.








  1. نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 54.