در جنگ خطري نيست
تاريخ نشان ميدهد که زبوني و تسليم خطرناک است نه جنگيدن... هر ملتي که از جنگيدن سر باز زده به خفت و خواري و شکست گرفتار شده است. بر عکس، ملتهاي رزمنده سربلندي و افتخار را از آن خود کردهاند. درست است که درجنگ احتمال مرگ هست، اما درستتر اين است که مرگ در هر حال حتمي است: پس اگر انسان در ميدان جنگ دنيا را وداع گويد زندگي بهتري در پيش دارد و هر گاه در بستر تسليم جان سپارد، سرافکندگي و نابودي را براي خود خريده است. به طور کلي جنگ نه مرگ را بيشتر ميکند و نه رزق و روزي را کمتر، زيرا هر چند به کشته شدن عدهاي ميانجامد اما از مرگ دستجعمي بر اثر ظلم و تجاوز، جلوگيري ميکند. اما تسليم و گريز به طور قطع رزق و روزي را کم ميکند گيريم که اجل را نزديک نسازد. امام علي (ع) طي نامهاي انگيزهي خود را فراخواندن پيروان خويش به جنگ آشکار ميسازد و اعلام ميدارد که او جنگ را نه [صفحه 54] به خاطر حفظ فرمانروايي يا جان خودش بلکه به خاطر هراس از پيروزي باطل و ياران آن ضروري ميداند. مولا ميفرمايد: اني و الله لولقيتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما باليت و لا استوحشت، و اني من ضلالهم الذي هم فيهو الهدي الذي انا عليه لعلي بصيره من نفسي و يقين من ربي، و اني الي لقاء الله لمشتاق، و لحسن ثوابه لمنتظر راج، و لکنني اسي ان يلي امر هذه الامه سفهاوها و فجارها فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزبا،... «به خدا سوگند که اگر يک تنه با آنان روبرو گردم و آنان سراسر زمين را فراگرفته باشند، نه باکي به دل راه ميدهم و نه ميترسم. من از گمراههاي که ايشان دچار آنند و از راه راستي که خود برگزيدهام آگاهي کامل دارم و خداوند به من يقين بخشيده است. من به لقاي پروردگار مشتاقم و به پاداش او اميدوار... اما اندوه من از آن است که نابخردان و هوسبازان زمام اين امت را به دست گيرند و مال خداي را دولت باد آوردهي خويش شمارند (و به ميل خود دست به دست بگردانند) و بندگان خدا را غلامان خود بپندارند، نيکوکاران را دشمن و تبهکاران را يار خود بگيرند. همانا که برخي از آنان (که در برابر لشکريان اسلام صف آراستهاند) باده نوش بودهاند و بر آنان حد شرعي جاري شده است، و برخي ديگر (از سران ايشان) تنها در طمع مال و منال اسلام آوردهاند. اگر چنين نبود (و از حکومت چنين کساني بيم نداشتم) شما را بدين اندازه (بر عليه آنان) بر نميانگيختم و (به خاطر کرنش در برابر [صفحه 55] آنان) نکوهش نميکردم و (براي جنگيدن با آنان) گرد نميآوردم، و چون ميديدم که از جهاد طفره ميرويد و سستي ميکنيد، رهاتان ميساختم. آيا به پيرامون خويش نمينگريد که (در اثر چيرگي دشمن) به تباهي رفته است؟ و سرزمينهايتان که تسخير شده و به دست دشمن افتاده است؟ و دشمن در خاک شما ترکتازي ميکند؟ بخشايش خداي بر شما باد! به پيکار با دشمن بشتابيد. زمينگير نشويد و گرنه بيداد را بر خود پذيرفته و خواري را به جان خريدهايد، و به زندگي مذلت بار تن در دادهايد، و بدانيد که مردان پيکار (در برابر وسوسه خواب) بيدار ميمانند، و آن کس که به خواب رود، دشمن را بر خود مسلط ساخته است... و السلام.»[1].
آيا خطر در جنگ آزادي بخش است يا در گريختن از آن؟
صفحه 54، 55.