علل پيروزي پيامبر اکرم
تاريخ ملتهاي پيروزمند و شکست خورده، چراغي فرا راه امت است، زيرا اين تاريخ عوامل پيروزي و شکست را به گونهاي، روشن و گويا اشکار مي سازد و ملتهاي خوشبخت آنهايي هستند که از تجارب ديگران بهرهمند شوند. تاريخ انقلاب پيامبر اسلام (ص) و پيروزي او نيز به همين ترتيب است. عوامل پيروزي انقلاب آن حضرت عبارت بود از: يک- ايدئولوژي صحيح. [صفحه 42] دو- رهبري خردمندانه. سه- صميميت رهبر. چهار- آمادگي امت براي فداکاري. بنابراين موفقيت پيامبر اين معادله بود: ايدئولوژي بهاضافه رهبري خردمندانه بهاضافه فداکاري مسلمانان: پيروزي امت. يکي از مفاهيم اين معادله آن است که عوامل شکست نيز با نبودن اين مقدمات برابر است. با توجه به اين که زمينهي شکست در آغاز کار در نهاد هر يک از افراد به وجود ميآيد و از آن پس در بدنهي امت انعکاس مييابد. از اين رو شناخت انگيزههاي شکست فرد شايان توجه و از اين قرار است: يک- تزلزل و ضعف شخصيت. دو- زبوني در تصميمگيري و تحمل مسئوليت. سه- خيانت افراد. چهار- خمودگي. امام علي (ع) در سخنراني پر مايهاي عوامل عام پيروزي پيامبر و عوامل خاص شکست فردي را بازگو ميفرمايد: اما بعد فان الله سبحانه بعث محمدا (صلي الله عليه و آله) و ليس احد من العرب يقر اکتابا، و لا يدعي نبوه و لا وحيا، فقاتل بمن اطاعه من عصاه، يسوقهم الي منجاتهم، و يباد ربهم الساعه ان تنزل بهم، يحسر الحسير، و يقف الکسير، فيقم عليه حتي يلحقه عايته، الا هالکا لا خير فيه،... [صفحه 43] «اما بعد... همانا که خداي تعالي محمد (ص) را زماني برانگيخت که هيچکس در عرب نبود که خواندن بداند يا دعوي پيغمبر و وحي داشته باشد (ايدئولوژي در ميان نبود). به همدستي پيروان خود با کساني که از فرمانش سر پيچيدند جنگ نمود تا آنان را به سوي رستگاري رهنمون شد و بر سر اين کار پايداري نمود تا پيش از قيام قيامت (و فرارسيدن مرگ)، واماندگان و عقب افتادگان را هدايت فرمود، و چندان تاب آورد تا به مقصود رسيد (و مردم از او پيروي کردند) مگر هلاک شوندهاي که خيري در او نبود. (بدين سان به کمک وحي آسماني، رهبري پيامبر و صداقت يارانش) راه رستگاري را بديشان بنمود و مقامشان را (که در خور پايگاه انساني آنان بود) به ايشان نشان داد. پس آسيابشان به گردش در آمد (زندگي اقتصادي آنان رونق گرفت) و تيرشان استوار شد (قدرتشان فزوني يافت). به خدا سوگند، که من از پيشتازان (لشکر اسلام) بودم تا آنکه (نيروهاي الحادي) تسليم گرديده و تحت فرمان در آمد. اما من، نه ناتوان شدم و نه ترسيدم. نه خيانت ورزيدم! و نه سستي کردم! به خدا سوگند که باطل را بر خواهم شکافت، تا از نهانگاهش حق را بيرون کشم. »[1]. [صفحه 44]
براي کسي که بهتر از ديگران ميآموزد، تاريخ بهترين معلم است.
صفحه 42، 43، 44.