فرجام سست عنصران
مبارزهي مسلحانه: عزت! و مبارزهي مسلحانه: پيروزي است! [صفحه 36] کسي که سلاح مبارزه را به زمين ميگذارد، طبيعي است که سربار ديگران ميشود و ناگزير به ذلت و خواري فروميافتد. اين پايان شومي است که خود برگزيده است. چه چيزي ما را از مبارزهي مسلحانه ميترساند؟ اگر به مرگ منتهي شود، اين خود شهادت است. و اگر به پيروزي بينجامد، اين خود زندگي است. پس آيا از مرگ بايد ترسيد، حال آن که مرگ واقعيتي است که انسان از آن گريزي ندارد. و آيا بهتر نيست که در ميدان جنگ فرارسد تا پاداش خداوند به همراه آن باشد؟ چه خسران بزرگي است که انسان به زندگي خفت بار راضي شود و آخرت را.- که در انتظار مجاهدان است- به دنيا بفروشد، و عزت و سرافرازي را- که تنها به نيروي سلاح فراچنگ ميآيد- با ذلت و خواري عوض کند. امام علي (ع) به آنان که در هر زمان و مکان از جهاد ميگريزند اين چنين عتاب ميکند: اف لکم لقد سمت عتابکم! ارضيتم بالحياه الدنيا من الاخره عوضا؟ و بالذل من العز خلفا؟ اذا دعوتکم الي جهاد عدوکم دارت اعينکم کانکم من الموت في غمره، و من الذهول في سکره، يرتج عليکم حواري فتعمهون، فکان قلوبکم مالوسه، فانتم لا تعقلون، ما انتم لي بثقه سجيس الليالي، و ما انتم برکن يمال بکم، و لا زوافر عزيفتقر اليکم،... [صفحه 37] نفرين بر شما! از سرزنش شما به ستوه آمدهام! آيا به جاي آخرت به حيات دنيا خشنوديد؟ (پس چرا از جهاد ميگريزيد؟) و آيا سرافکندگي را بر سرافرازي برتري ميدهيد؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمنانتان فراميخوانم چشمانتان چنان به دوران ميافتد که گويي در واپسين دم زندگي و سکرات مرگ دست و پا ميزنيد. زبانتان بند ميآيد (و از سخن گفتن فروميمانيد). گويي بر دلهاتان پردهي جنون کشيدهاند و خرد خود را باختهايد (کدام خردمندي دنيا را به آخرت ميفروشد و ذلت را بر عزت ترجيح ميدهد؟) نه! (تا وقتي به جهاد برنخيزيد) هيچگاه به شما اعتماد نخواهم کرد و بر ستون نا استوارتان تکيه نخواهم زد و به ياري ننگ آلود شما نيازي نخواهم داشت. چون شتراني هستيد بيساربان، از طرفي گرد آييد و از طرف ديگر پراکنده ميشويد. به جاودانگي خدا سوگند! که براي آتش جنگ هيزم بسيار زود سوزي هستيد! دشمن در کار تدبير جنگ است و شما غافليد! (چه ننگي بالاتر از اين که نتوان به آتش دشمن پاسخ داد). از قلمرو شما کاسته ميشود (دشمن مواضع شما را تسخير ميکند) و شما به خشم نميآئيد. دشمن خواب را از ياد برده است (تا بتواند بر شما شبيخون بزند) و شما در غفلت و بيخبري سرگردانيد. به خدا سوگند، فروگذاشتن يکديگر به شکست ميانجامد. به خدا سوگند چنين ميپندارم هرگاه آتش جنگ زبانه کشد و [صفحه 38] بازار مرگ گرم شود از پسر ابوطالب چنان جدا خواهيد شد که سر از تن (که پيوند آنها با يکديگر امکانپذير نخواهد بود). به خدا سوگند هر آنکه دست دشمن را باز بگذارد و روا دارد که گوشت تنش را بخورد و استخوانش را درهم بشکند و پوستش را بر کند، درماندهاي بس ناتوان است و در سينهاش قلبي ضعيف ميتپد. تو اگر خواهي چنين باشي (آزادي که بزدل و پست همت باشي و از خود دفاع نکني ) اما من- به خدا سوگند- به دشمن مجال نميدهم و به تيغ «مشرفي» چنان ضربتي به او ميزنم که کاسه سرش به پرواز در آيد و دست و پايش متلاشي شود. و پايان کار به مشيت پرودگار است...»
مبارزهي مسلحانه: آخرت!
صفحه 36، 37، 38.