خطبه 081-در نكوهش دنيا











خطبه 081-در نکوهش دنيا



[صفحه 71]

چگونه وصف بنمايم جهاني که کس در او نماند جاوداني فنا و نيستيش آغاز و انجام مي‏درد و غمش همواره در جام به دنبال حلال آن حساب است حرامش را غم و رنج و عقاب است غني آن به مالش هست مفتون فقيرش بينوا و زار و محزون ز بي چيزي دل درويش آن ريش ز حرص مال دارايش به تشويش به تحصيل جهان هر کس که کوشيد دمي آب گوارا زان ننوشيد بسان صيد از دامش برون جست به دام خويش بل صياد را بست ز همت ليک هر کس دل از او کند شکار جسته را آورد در بند بدون زحمت و رنج و تکاپو کند دنيا بدو از هر طرف رو به عبرت هر که اندر او نظر کرد روان را از اعتبار او بهره‏ور کرد به اسرار جهان گرديد دانا عيوب دهر را گرديد بينا و گر کس جلوه اين کرکس زشت بديد و لاشه‏سان دل را بدو هشت نظر بگشود او بر بال طاوس نديد از وي دو پاي زشت و منحوس به زيبا و به زشتش گشت مغرور چو خفاشان شدش چشم خرد کور کشد در ديدگان او جهان ميل شود جانش دچار بوس و تنکيل


صفحه 71.