حکمت 464
[صفحه 239] مگر روزي محاسن را ز شه ديد يکي چون لمعه از نور اسپيد بگفتا گر خضابش مينمودي به رونق ميفزودي نيک بودي بگفتا ما مصيبت ديدگانيم خضاب آرايش از آن بر کرانيم رسول الله را من داده از دست عزا دارم نه بتوانم حنا بست غم مرگ عزيزي چون پيمبر به جان ما فکنده سخت آذر مصيبت نيست آن اندازه اندک که در عمري شود از لوح دل حک در آن اندوه ما تا زندگانيم قرين با غصه با غم همعنانيم عزادار عزيز کبريائيم نشايد از عزا بيرون بيائيم
صفحه 239.