حكمت 463











حکمت 463



[صفحه 238]

مر آن درياي دانش کان ايمان بدينسان از خدا مي‏خواست باران خداوندا به ابر نرم رفتار که هست آبستن درهاي شهوار به ابري کان بسان اشتران است به امر ساربان هر سو روان است تو با آن ابر ما را ساز سيراب همه باغات و صحرا ساز شاداب نه با ابري که آن تند است و سرکش دهان پررعد دارد دل پرآتش به جاي آب مي‏بارد صواعق به دشت و باغ مي‏پاشد بوارق چو آن بختي نافرمان مست است ز سختي ساربانش زيردست است رضي گفت اين ز شيرين‏تر کلام است که ظاهر از لب لعل امام است به قيمت اين گهر همسنگ کاني است به ارزش از فصاحت با جهاني است سحاب نرم پرآب از نباهت به نيکو اشتران دارد شباهت دگر ابري که بي‏آب است و پربرق ز رعدش قلبها در سينه‏ها غرق هوا را رخنه‏ها و ره بپوشد همي با رعد و با برقش خروشد بسرکش اشتران آن را ممثل نمود و کرده نيک آن را مدلل


صفحه 238.