حكمت 456











حکمت 456



[صفحه 230]

بنواميه رخش ملک تازاند بدور خويش با آن گوي بازاند شوند از جاه و دولت بهره‏بردار نگردد سستي در آن پديدار گر احيانا پديد آيد خلافي ز دولت شان نباشد انحرافي ز دوران تا که شادي نيک بينند ز شاخ ملک شيرين ميوه چينند چو در تازاند تا آنجا که بايد زمان پادهيشان سرآيد چراغ قصرشان گرديده خاموش نمايد دهرشان يکسر فراموش گشوده خيل کفتاران برويال کند با چنگ از آنان پر و بال رضي گويد علي در ثمين سفت شگفت‏انگيز مطلب شاهدين گفت تو گوئي دور و وقت ملک آنان ممثل کرده با مضمار و ميدان که بر سبقت در آن تازند رخشي ز شاهي وز خلافت برده بخشي چو هر يک انتها را رخش راند زمانه نظمشان را بگسلاند ز دفترشان شود پرکنده اوراق برافتد نامشان از طاق آفاق


صفحه 230.