حكمت 447











حکمت 447



[صفحه 224]

يکي از آن اديب در جهان فرد سوال از برتري شاعران کرد که گوي از شاعراني که بنامند کدام استاد و با جاه و مقامند چه کس را فکر روشنتر فتاده سخن را پايه والاتر نهاده بگفتا هر يکي را فر و جاهي است روان هر يک براي خود به راهيست يکي عاشق به گلها شد چو بلبل شده در راه تشبيب و تغزل ز دلها زنگ با منطق زدوده يکي شيوا قصيدتها سروده يکي از نظم نيکو پايدار است رجز را شعر آن دائر مدار است يکي اخطل يکي مانند اعشي است يکي سعدي است ديگر يک چو وحشي است ز طبع هر يکي بيني درخشي به يک ميدان نتازيدند رخشي به يک دشت ار فرسها مي‏دواندند به سبقت جائزتر را مي‏ستاندند حکومت بين آنان بود آنان بگفتم کيست شاعرتر ز آنان از اين پرسش اگر لابد و ناچار فشاري پي نباشي دست بردار بگله شاعران ماننده تيس بود سالار و سرور امرئالقيس بدين هرچند او گمراه باشد بخيل نکته سنجان شاه باشد


صفحه 224.