حکمت 423
[صفحه 206] بدانکه روزي دنيا دور جور است يکي نزديک و ديگر سخت دور است يکي رزقي که ميباشي تو جويا دگر رزقي که آن سوي تو پويا يکي رزقي که آيد با دويدن دگر دون دويدن در رسيدن هر آن مردي به دنيا پاي بند است جهان او را به کار ريشخند است به دور خويش او را ميدواند به چنگ مرگ ناگاهش کشاند شده عمرش سيه با زشت حالي رود بيرون از آن با دست خالي و ليک آن کس که پشتش بر جهانست به عقبا مرغ جانش پر زنان است مگر بر رزق خويش او را بجويد بدنبالش جهان چا را..... ز عيشش تا که بر خوردار سازد سويش با نعمت بسيار تازد دلا در کار دنيا کمترک کوش به کار افکن بر عقبا نيرو و توش که دنيا خود به خود خواهد رسيدن خودش را سوي تو خواهد کشيدن
صفحه 206.