حکمت 419
[صفحه 202] اگر درماند کس در دست حاجت بمومن برد از آن حاجت شکايت تو گوئي حاجتش نزد خدا برد خدا هم حاجتش خواهد برآورد و گر دستش سوي کافر دراز است به سوي دشمن حقش نياز است شکايت از خدا کرده به کافر بر او خشم خداونديست دائر خدايا کار ما را چاره خودساز به خلق خويش کار من مينداز نباشد جز توام فرياد رس کس به فريادم تو اي فرياد رس رس تمامي عقدهام از دل تو بگشاي تو خود هر بستهام در باز بنماي اگر حاجت فتد بر ديگرانم خداوندا هماندم گير جانم که شيرين جان به تلخي در سپردن به از حاجت به نزد خلق بردن به خاک اين خلق ريزند آبرو را نه بخشايند جامي آب جو را
صفحه 202.