حكمت 408











حکمت 408



[صفحه 189]

پسر جانم هر آن چيز از جهان است سزاي بخشش و ايثار آن است به گيتي جز به بخشودن مکن کار براي بعد خود چيزيش مگذار که گر چيزي پس از خود واگذاري بدان غير از دو کس وارث نداري يکي آن کو به مال تست خوشبخت به آمرزش ز طاعت مي‏کشد رخت دو گيتي او شده در طاعت و عيش ولي رنجش براند سوي توجيش بساط غم براي تو فراهم و ليک او رسته از رنج و بدو غم دگر مردي بدانچه گرد کردي نمودي حفظ و از حرصش نخوردي به ترف و کيف و عيش او خو گرفته ز طاعت راه ديگر سو گرفته تمامي پرده از يزدان دريده به طغيان و به عصيان ره گزيده هر آن مالي که در گيتي تو داري به بدبختي او داده است ياري خلاصه از دو جانب رنج و حرمان نصيب تست در طاعات و عصيان دلم نايد تو رنج و غم ببيني بدينسان آن دو تن بر خود گزيني ز خود خشنود کن خلاق باري بکن ايثار هر مالي که داري

[صفحه 190]

رضي فرموده اين شيرين عبارت به طرز ديگري گشته روايت که منما مال خود بهر دو کس جمع مشو در بزم اشخاص دگر شمع براي ديگران خود خوار و بدبخت مکن آسان بکش بيرون از آن رخت اگر مال تو ديگر کس ربايد به طاعت يا به عصيان مي‏فزايد به طاعت گر کند رو نيک حال است نصيب تو همان وزر و وبال است به طغيان گر به يزدان سر برآرد به مال تو در آن چون پا گذارد به مستي و گنه تا او است مشغول تو باشي بر گنهکاريش مسئول کشاندي تو برون از عقل و هوشش کمک کردي به خط و عيش و نوشش تو بار آن دو بر دوشت کشيدي همان دو شهد و تو زهرش چشيدي نباشد اين زيان بر تو سزاوار برون از اين دو بهر خود بکن کار بر آن کو رفته و آنکس که آيد از اين رو رزق و رحمت جو که شايد بر اين دو تو ز درگاه الهي سزد روزي و آمرزش بخواهي


صفحه 189، 190.