حكمت 403











حکمت 403



[صفحه 184]

چو در علم سخن گشتي توانا کس ار کردت به کار نطق گويا به گوهر سفتنت بنمود ياري فرودت در سخن بر استواري گرفتت دست و کم کم پا به پا برد برد تا جانب راه خدا برد ز زشتي سخن در وي بپرهيز مکن تيغ زبان را بر سرش تيز به يکسو نه کجي و کج نهادي بکن منظور حق اوستادي چو او اندر سخن شايستگي داد تو را بر خويش خط بندگي داد به فرمانش ببايد سر سپاري حق تعليم و استادي گذاري چو زد او سکه دولت به نامت برويش برمکش تيغ از نيامت که با استاد هرکس در زيان است به نزديک کسان از ناکسان است به ديوان خودش شاه اين گهر سفت دو شعري در همين مضمون سخن گفت


صفحه 184.