حكمت 397











حکمت 397



[صفحه 180]

مگر در بين عمار و مغيره يکي روزي روابط گشت تيره ز کارش مرد دين گوئي برآشفت به زشتي برشمردش چيزها گفت شه دين گفته عمار بشنود زند بر آتشش تا آب فرمود عنان حلم را در چنگ مي‏آر مغيره را به حال خويش بگذار گر اين فاسق به راه شرع پوياست ز دين دنياي خود خواهان و جوياست چو کار دين وي زشت و تباه است ز روي عمد اندر اشتباه است ز دنيا سود خواهد وز ميانه نموده شک و شبهت را بهانه مگر دنيا به سوي خود کشاند به شبهت خويش را معذور داند


صفحه 180.