حكمت 392











حکمت 392



[صفحه 176]

دم و افسون و چشم زخم و جادو درست و حق بود با فال نيکو چو آن بد چشم در احمد نظر کرد به جان پاک پيغمبر اثر کرد لذا تعويذي از بهر پيمبر بسوره نون فرستاده است داور ز افسون مار و افعي شد گرفتار ز جادوئي هزاران کار شد زار نگر در مصر بر موسي و فرعون گرفت آن جادوان فرعون چون عون به يکدم مار و ثعبان چار فرسنگ به حمله سوي موسي کرده آهنگ چو آن اعجاز از امر خدا شد عصا بر دست موسي اژدها شد همه آن سحر و جادو گشت نابود طناب و چوبها شد دو دو مفقود بسا کس را که ديدم نيک زد فال مکانش شد فراز تخت اقبال به فال بد نبايد اعتنا کرد نباشد حق تو گيري از کسي درد گهي رنج و غم ار بر دل نشستت گرفتاري به سختي پاي بستت گر استعمال بوي خوش نمائي سوار اسب در سبزه درآئي و يا که از عسل شيرين کني کام برون با خرمي از غم زني کام


صفحه 176.