خطبه 006-آماده نبرد











خطبه 006-آماده نبرد



[صفحه 108]

زبير و طلحه چون از بيعت شاه برون رفتند و گرديدند گمراه به دل تخم نفاق و کينه کشتند سوي جنگ جمل آماده گشتند تقاضا شد کز آنان چشم‏پوشد شه و بر جنگشان جوشن نپوشد به پاسخ کرد آن حضرت قسم ياد جواب آن تقاضا کن چنين داد که من مانند آن کفتار نائم نمي‏باشم که در خوابست دائم دهد صياد او را خواب خرگوش که بربندد از او چشم دل و هوش به مکر و حيله‏اش چون کرد غافل کشد در خون و خاکش همچو بسمل من اندر راه حق آن يکه‏تازم که بر دشمن ببايد دست يازم به پيش از آنکه او بر من خورد چاشت سرش از پيکرش خواهم جدا داشت جوانمردان که بينا و بصيرند مرا در راه حق فرمان پذيرند به پشتيباني آنان ز باطل در و دشت زمين از خون کنم گل هر آنکس شد دچار شک و ترديد سزاي خويش از شمشير من ديد من اندر اين جهان تا زنده هستم به پيش دشمنان تا زنده هستم به حق سوگند از آن هنگام کاحمد روان شد جانب بستان سرمد هميشه من ز حق محروم بودم فريد و بيکس و مظلوم بودم ز دست مردمان ديدم بس آزار به محنتها و بر غمها گرفتار


صفحه 108.