حکمت 373
[صفحه 162] سخن در چنگ انسان تا اسير است هر آن نقشش زني سکهپذير است دهان را تا بدان نگشاده باشي ز شرش سروسان آزاده باشي ولي چون پسته تا لب باز کردي عيان از خويش مغز و راز کردي اگر خر مهره با گوهر فشاني زيان و سود را در بند آني نگهداري چنانکه زر و دينار سخن را در دهان اينسان نگهدار چسان داري طلا را در خزينه سخن را کن نهان در گنج سينه بسا ديدم ز حرفي نابهنگام ز قومي نعمت آغازش به انجام پريد از قصر دولت باز نعمت نشست اندر به بامش بوم نقمت خوشي را يک سخن از قلبها برد به جايش ناخوشي و زحمت آورد بنابراين سخن را آر در بند بهاري را بزن چون غنچه لبخند
صفحه 162.