خطبه 068-سرزنش ياران











خطبه 068-سرزنش ياران



[صفحه 38]

شما را تا به چند و کي مدارا کنم اندر نهان و آشکارا روم تا چند در راه مواسات معادات از شما از من مماشات چو مردي نرم خو داراي اشتر که پشت اشترش از زخم شد پر مدارا مي‏کند با اشتر خويش که پشتش وارهد از زحمت ريش و يا چون صاحب آن کهنه ملبوس که از پوسيدگيها نيست محروس ز هر طرفش که او دوزد ملايم شود پاره ز طرف ديگر از هم شما نامردم پوچ خيالي کنيد از جنگ تا کي شانه خالي کنمتان جمع چون با رنج بيمر پراکنده شويد از طرف ديگر به آب و خاکتان چون باد نزديک شود دشمن به هر روز و شما ليک بسان سوسمار و همچو گفتار خزيد اندر ميان لانه و غار به شريانتان نباشد خون مردي نداريد از حرارت غير سردي شما را هر که دارد چشم ياري شود جانش قرين ذل و خواري فکند از کيشتان هر کس که پيکان خلد در ديده‏اش پيکان خذلان بدانسان که ز تير سر شکسته نمي‏گردد گشاده کار بسته ز ياريتان چنين در دفع دشمن نباشد سود و خسرانش مبرهن همه فرار دشت و عرصه جنگ ولي کرار اندر لانه تنگ چو روباهيد در خانه فراهم ولي چون شير گم در زير پرچم توانم من کنمتان زين کجي راست فزودنتان به اصلاح از بدي کاست کشانمتان به زير بند و زنجير زنم بر دار عبرتتان ز تدبير ش

ما را چند تن گر سازم اعدام کنند آن ديگران در کار اقدام ولي من در پي اصلاح خويشم پي بهبودي حال پريشم شوم تا بر سعادت نيک فائز چنين کاري برايم نيست جائز خدا روي شما را خوار سازد حظوظ و بهره بيمقدار سازد به دنيا همچنان که گشته بدبخت به عقبي کارتان مشکل شود سخت شما در حق‏شناسي کم‏قياسيد ولي ناحق و باطل خوش شناسيد چرا آنسان که حق را کرده باطل ز باطلتان به حق مايل نشد دل همي در راه باطل سير داريد چرا روها به سوي حق نياريد


صفحه 38.