حكمت 363











حکمت 363



[صفحه 145]

شرف را رتبه هر کس که والاست از آن اسلام برتر هست و اعلاست به گيتي هر کسي در ارجمندي است به عزت کس چو مرد متقي نيست به هر دل ترس از ايزد برقرار است به گرد وي حصاري استوار است ميانجي را مقامي گر رفيع است بدان که توبه نيکوتر شفيع است ز زشتيهات توبه مي‏رهاند به نيکيهات انابت مي‏کشاند اگر صد گنج داري از صناعت نديدم نيکتر گنج از قناعت به قصر قانعي گر کس مکان کرد درون خرم چو سرو بوستان کرد بدانچه مي‏رسد باشي چو خشنود ز ناداريت دل خواهد بياسود بهست و نيست چون با انبساطي نکو گسترده بر خود بساطي نداري فرش اگر بر بستر خاک بخواب و پا بزن بر فرق افلاک ز دستت بهر سر بالش چو سازي سرير سلطنت گيري به بازي جهان را هر کسي خواهان و جويا است به صحراي هلاکت سخت پويا است به مرکبهاي رنج و غم سوار است به هر ساعت فتادن را دچار است ز حرص و کبر و کين و رشگ وا پاي درون را و دل از آن پاک بنماي که اين سه خوي زشت نابهنجار کنندت دريم عصيان گرفتار فرو گر که بشر درتيه پستي است از اين سه خوي غرق شرک و مستي است


صفحه 145.