حكمت 362











حکمت 362



[صفحه 146]

چنين از اهل آثار و درايت مدون گشته اين شيرين روايت که کمتر وقت مي‏شد جا گزيند به منبر ماه چرخ دين نشيند به جز آنکه به پيش از خطبه خواندن سخن را سوي هر عنوان کشاندن خدا را گفتي اي مردم بترسيد نفوس خود ز تقوا بند بنهيد شما را بيجهت ناآفريدند پي بازي به گيتي ناوريدند که اندر خاک بازي مست و مدهوش کنيد آن مقصد از خلقت فراموش نبايد بودن اينسان دنگ و خودسر ز کرمنا بسر بايد زد افسر جهان عشوه‏گر گر خويش آراست شما را خواهش افزود از خرد کاست نگيرد هيچ جاي آن جهان را که از مستي نمي‏خواهيد آن را شما را جاي در دارالقرار است بدين لغزنده طاسکتان چکار است اگر دون همتي در کار کوشيد به دنيا چيره و فيروز گرديد ز ديبا و ز اطلش شد دواجش شد اين فتانه زن در ازدواجش و گر از همت عالي کسي رست ز دنيا و به عقبا ميل دل بست به فرق دهر گرد پا فشايند ز نوش و عيش آن دامان تکانيد بدين يک نيست آن عدل و برابر هزاران باربل از او است برتر که گر مرد جهان داراي مال است دو روزي بعد بر جانش ملال است سر شب جايگاه او بر اورنگ سحرگه جاي وي ويرانه تنگ به رنج ار مرد دنيا در تلاقي است اگر کم کار او بر جاي و باقي است دلش ز اعمال صالح غرق ن

ور است وز آن در گلشن دارالسرور است


صفحه 146.