حكمت 361











حکمت 361



[صفحه 143]

بر اين مردم که دور دهر جاريست پديد آينده دور و روزگاريست در آن دوران ز قرآن جز که رسمي نماند وز ديانت غير اسمي به ظاهر مسلمند و اهل قرآن به باطن مشرک و بيرون ز ايمان به دور آن مردم از ياد خدايند به قرآن خواندن از روي ريايند همه تجويد را دانند نيکو ولي تحقيق را رو در دگر سو نگونسارند در تيه تباهي به دور افکنده احکام الهي ز مصحف جلدها را کرده زرکوب و ليک آيات آن خوارست و منکوب سر قبر و عزا زان گفتگوهاست قسم را آلت اندر هاي و هوهاست همه الدنگها را حرز بازو است سبب بر رزق ولگردان کو او است به ادغام و ترقيق و به تفخيم از آن قرا نکو دارند تعظيم ولي ناخوانده آيات ريا را به سودا سود بگرفته ربا را به دور افکنده از آن امر و دستور چراغش در کف و چشم از هوا کور مساجد آن زمان آباد دارند عبادت را ولي بر باد دارند ز فرش و برق همچون قصر و گلشن هدايت را به ظلمت همچو گلخن مطول صف به پشت هم کشيده حقيقت را ولي پرده دريده نمازي از سر عادت بخوانند ره رسم ديانت را ندانند به دلها کين به جاي مهر جاريست به اين آن خصم همچون گرگ ضاري است اگر چه در مساجد ساکنانند همانا بدترين خلق زمانند گناهان را همه افتاده در کار

وز آنها فتنه‏ها گشته پديدار هر آن مردي که با آنان ستيزد از آن فتنه بخواهد درگريزد به خود سازند از اصحاب رازش سوي آن فتنه گردانند بازش و گر زان فتنه مردي ماند باري رسيدن را بدو بدهند ياري به ذات اقدسش ايزد قسم خورد که بر سرشان بلائي خواهد آورد که دانشمند در آن مات ماند رهائي را مفر و ره نداند خورد هر چند غم با بردباري نمي‏جويد نشان از رستگاري خدا سوگند خود را راست آرد بر آنان آن بلا البته بارد ز حق خواهم که ماها را رهاند ز ذلات و خطا بيرون کشاند


صفحه 143.