حكمت 338











حکمت 338



[صفحه 120]

ز خواهش تا بشر بي زار و رسته است بداند آبرويش حفظ و بسته است چو با درخواست گردد يار و انباز نمايد آبروي بسته را باز دلا تا رخش خواهش مي‏دواني کجا بين آبرو را مي‏چکاني ز خواهش آتشت گر يافت تيزي به نزد ناکس آب رخ نريزي گر از دست تهيدستي شدي پست مکن کفجه به نزد ناکسان دست ز خوان ناکسان خوردن کفي نان جگر خون کردن است و کاهش جان مبر جز بر در ارباب همت به گيتي برد گر در عرض حاجت که بر عرضت چو او برپاي خيزد روا عرضت کند عرضت نريزد ز همت دست بگشايد به سويت نمايد حفظ عرض و آبرويت زمستان آب شو در آتش شرم مکن خود را به کرسي خسان گرم مکش رختت به پهلوي بخاري که از گرميش زايد ذل و خواري تنت در فصل سرما گر که لرزان بکش منت ز خورشيد درخشان که خور در چرخ با گرمي چو رخشد به عريان پيکران بس فيض بخشد


صفحه 120.