حكمت 272











حکمت 272



[صفحه 60]

مگر کس دوري راه سفر را فراز و شيب و هم کوه و کمر را ز هر سختي که اندر بين راه است ز هر ماهور و تل و پرتگاه است تمامي بنگرد با چشم خاطر گذشتن را کند اسباب حاضر چو زاد و توشه آن ره فراهم کند بهر سفر گردد مصمم بدون توشه گر عزم سفر کرد بدان خود را هلاک و در به در کرد اجل نزديک و جانا راه دور است چراغي بهر تاريکي ضرور است لحد سنگين فضاي گور تنگ است برويت خشت و زيرت خاک و سنگ است درونت جايگاه مور و مار است دهان با کرم و با کژدم دچار است ز خانه گور تا صحراي محشر هزاران گردنه هست اي برادر هزاران سال در هر ايستگاهي معطل بر لب هر پرتگاهي کنون تا هست فرصت نوري افروز پي درماندگيها توشه اندوز گذاري روزگار ار در خور و خواب شوي ناگه بقعر دره پرتاب دل اکنون بايدت در کار بستن سپس فردا ز هر بد رست و جستن


صفحه 60.