حكمت 249











حکمت 249



[صفحه 27]

کميلا از پس کسب مکارم کسانت را بگو گردند عازم به روز اندر نکوئي پي فشارند به شب حاجات مردم را برآرند فقيران که ز ناداري بتاب‏اند ز شرم آبرو غرقاب خوابند شبانگه شان رهانند از يم غم به بخشش جانشان سازند خرم به ذات اقدس گيتي خداوند که او اصوات را شنواست سوگند که هر کس از غمي کس را رهاند ز اندوه جانب شادي کشاند بدان شادي خدا مهرش گزيند برايش مهر و لطفي آفريند جهان گاهي که خلقش در فشارند ز بي مهري به مغزش پا گذارد ز بالا آب چون اندر نشيب است ز گله دور چون ناقه غريب است بدان سان آن خوشي آيد به سويش گشايد عيشها را در برويش


صفحه 27.