حکمت 237
[صفحه 18] چو قدرت بهر انسان گشت پيدا بر او اسباب عيش آمد مهيا ز نعمت هر چه را ميل و دلش خواست به زودي دست دولت پيشش آراست براي چيز دنيا ديگر او غم نخواهد خورد و گردد خواهشش کم بر انسان ور که چيزي نيست مقدور دلش خواهد ولي دستش از آن دور پي آن چيز اندر حرص و آز است به رغبت سوي آنش ديده باز است
صفحه 18.