حکمت 231
[صفحه 14] به کار خويش هر کس سهل انگاشت قدم در کارها مردانه نگذاشت چنين کس بهره از دستش برونست ز سستي پرچم بختش نگون است سخن چين را و گر کس حرف بشنفت به ترک دوستان و ياوران گفت چو گوشش در گرو بر حرف واهي است از او دور آشنا و اندر تباهي است دلا در کار گيتي سخت کن پاي ز همت بر فراز چرخ کن جاي به چرخ اجتماع استي تو آلت بيفشان دامن از گرد کسالت ز تن دل مردگي را بند کن باز به بال کار و کوشش شو به پرواز نگهداري کن از ياران محبوب دهان زشت گو با مشت ميکوب
صفحه 14.