حکمت 224
[صفحه 8] به زيردست خويش از راه ارفاق کند چون بندهاي اموال انفاق عوض بسيار ميبخشد خدايش دو چندان مزد بگذارد برايش چو دست او به روي خلق باز است خدا را دست سوي او فراز است ز دست کوته او گر ارجمند است دراز از حق سويش دست بلند است به بنده لطف يزدان چون عميم است روانه نعمتش سوي کريم است به مردم چون که اين بنده کرم کرد ز بخشش خويشتن را محترم کرد خدا درهاي رحمت ميگشايد بر او ايثار افزون مينمايد مثال رحمت پروردگاري است چو دريائي کز آن انهار جاري است ز دريا گر روان گرديد يک نهر شود سيلي عظيمش قسمت و بهر اگر دينار چندي بنده بخشود يکي گنجي بگيرد در عوض سود نعيم ما به نعمتهاش وصل است فروع اين نهرها آن بحر اصل است چو نور بخشش اندر دل درخشد خداوندش فزون نعمت ببخشد اگر يک دانه انسان با دلي پاک فکند از بهر کشتن در دل خاک ببين آن دانه همچون دسته گل برون سر ميکشد با هفت سنبل ز پر مغزي بود هر خوشه دلتنگ به هر خوشه شده صد دانه آونگ به خاک آن بنده يک دانه نهفته يکي داده عوض هفتصد گرفته
صفحه 8.