خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات











خطبه 051-ياران معاويه و غلبه بر فرات



[صفحه 266]

چو سد کردند اهل شام مشئوم ره آب و شه دين گشت محروم سپه زآب روان بي‏بهره ماندند نمک بر زخم شه زين ره فشاندند دلش با رنج و غم آمد مصاحب چنين فرمود لشگر را مخاطب که بين ما و آب اين قوم حايل شدند و جنگتان را جمله مايل گمان کردند گرديديد مرعوب به جنگ و کينشان خواريد و مغلوب به خواري يا کنون آريد اقرار به چنگ آريد يا تيغ شرربار کنيد اظهار عجز و ناتواني و يا در پهنه کين پهلواني به دشمن يا که بايد گشت تسليم و يا اين کسر بايد کرد ترميم سيوف از خون اگر سازيد سيراب برد آب گواراتان ز دل تاب بدرانيد اگر پهلوي دشمن کنار دجله‏تان گردد نشيمن و گر نه نامتان با ننگ مقرون کند تاريخ گيتي دور گردون دليران وغا اين را بدانيد که جاويدان در اين دنيا نمانيد اگر مقهور گرديديد مرديد و گر مقهور گردانديد برديد به ميدان کشته گشتن زندگاني است به خون آغشته گشتن کامراني است وليکن زندگي بي‏شرافت بود مرگي که دارد در پي آفت معاويه که دارد خوي آتش به جنگ آورده جمعي تند و سرکش ز راه حق همه گرديده گمراه چنان کوران نادان رفته در چاه حقيقت را از آنان کرده مستور به جنگ چون منيشان کرده مامور نموده خون عثمان را بهانه نجسته خويش

را خون از ميانه به پيش تير مرگ و ناوک کين هدف را از گلوها کرده تعيين خدنگ و تير را سينه گشاده به راه کشته گشتن ايستاده شما اين جمله را در خون نشانيد ز دلها کينشان بيرون کشانيد


صفحه 266.