حكمت 177











حکمت 177



[صفحه 204]

ستم گستر به فرداري قيامت به دندان مي‏گزد دست ندامت بکار زشت خود تا ديده آرد ز چشم اشک پشيماني ببارد که کاش از ظلم دوري مي‏گزيدم براي خود ستم اکنون نديدم هر آن عدوان که من بر خلق راندم در آتش خويشتن را مي‏کشاندم به بام چرخ در هر بامدادي ندا برمي‏کشد از دل منادي که هر فردي بديگر فرد بد کرد نه بد برفرد بل بر جان خود کرد تو (انصاري) ز خود دفع ستم کن ستم يعني بزيز دست کم کن بناهائي که بود از جور آباد به تندي ديدم آنها از پي افتاد


صفحه 204.