حکمت 171
[صفحه 201] طمع بر دست و پاي شخص بندي است که تا آن بند هست آزاد کس نيست اگر آز و شره از کف گذاري به راحت يک نفس شايد برآري فروشي ور بحرص آزادگي را بجان خود خريدي بندگي را شکاري سگ از آن افتاده در دام که از راه طمع بر طعمه زد گام وليک آهوي در کهسار آزاد شود کمتر هدف بر تير صياد ز دل آز و شره از ريشه بر کن دلا در عز و آزادي قدم زن که گر اين بند از تن نگسلاني هماره در شمار بندگاني
صفحه 201.