حكمت 126











حکمت 126



[صفحه 158]

شنيد آن مهر چرخ دين و دانش جهان را مي‏کند شخصي نکوهش به نزد خود بتندي خواند آن را بگفت از چه نکوهيدي جهان را جهان از ره تو را افکند بيرون و يا تو با غرورش گشته مفتون تو را گيتي به رزق و برق بفريفت به زرق و برق يا آن از تو دل شيفت جهان از جرم بر تو بست ره را تو افکندي و يا بر وي گنه را تو کردي خويش را در آن سيه‏بخت و يا آن بر تو پوشاند از شقارخت بدي ظرف از مظروف باشد نظر بر ظرف کي معطوف باشد تو را چون قامت و قدي رسا نيست لباس و جامه را بر گو گنه چيست تو هستي مدعي کز زر و ز بيش جهان دادت نشان خوردي فريبش و حال آنکه مطلب نيست ز نيسان تو خود دل داده بر زيور آن ز جام درد آلودش توئي مست تو دادي دل به رزق و برقش از دست پدرهايت جهان در خون کشانيد بگور تنگ مادرها طپانيد سر شب امتحان را آتش افروخت در آن آتش سحرگه بس جگر سوخت ز سرمستي نگرديدي تو هشيار ز نوشين خواب سنگينت نه بيدار بنابراين گنه نبود جهان را خريداري تو خود نيرنگ آن را بسا بيمار کز بت بد در آتش به بهبوديش کردي سخت کوشش مرض‏شان شرح دادي بر طبيبان خريدي بس دوا بر درد آنان ز روي مهرباني و محبت کشيدي رنجها در دفع علت تمام آن رنجهايت رفت

بر باد بگور از بسترش بيمارت افتاد بر آنان چونکه برق ابتلا زد به عبرت بر تو آن دنيا صلا زد تو نگرفتي ز حال دوستان پند درافکندي بگيتي سخت تر بند به ياران هر چه ديدي جور و آزار شدي بهتر غرورش را خريدار جهان در چشم مردان حقيقت نباشد هيچ درخورد ملامت براي آنکه ز و در آخرت رواست يکي جا و مکاني سخت نيکو است خردمندان در آنجا پند گيراند براي آخرت تقوا پذيراند خدا را مسجد آن بر دوستان است محل و معبد افرشتگان است فرود از حق در آن الهام و وحي است بني مرکز بوحي از امر و نهي است براي آنکه در بند هوا نيست رباطي درخور بازارگاني است به دور آن تاجر اينجا از زيان است بسا سودش ز سوداها عيان است بنابراين ز روي عقل و دانش نشايد کردن از دنيا نکوهش جهان خود دوري خود را صلا زد نهيب دور باشش را بما زد نقاب از چهره خود نيک بگشود چنانکه هست خود بنمود و بستود گهي ما را ز خوف و بيم گرياند دمي ما را ز خط و عيش خنداند به اندوه و به غم شامي بسر برد بلذات و نعم گه صبحي آورد يکي زان عيش و غم پندي نياموخت يکي از آن چراغ زهد افروخت يکي در پاي مغروريش شد پست يکي از جام تقوا گشت سرمست خنگ آن رادمرد آهنين جان که جانش پر کشد در قصر جانان زيان دهر را در دهر بنهفت تمامي سود از اين بازار بگرفت


صفحه 158.