حكمت 099











حکمت 099



[صفحه 119]

بپا و پيکر محبوب باري بوقتي ديده شد کهنه ازاري که با آن از ملامت پاک رسته بچندين جاي از آن پينه بسته يکي بر جسم شاه آن جامه را ديد سبب را پوشش آن بازپرسيد که آن کس که بکشور پادشاه است بپايش کهنه جامه از چه راه است شهش فرمود با اين جامه خاشع دل است و نفس سرکش خوار و خاضع بسي اندر بها اين کهنه از نو به است و مومنين ز اين راه پيرو براه زهد و دين هر کس که کوشد کهن جامه بتن بايد بپوشد لباس زبر جامه زاهدين است نشان عاشق صادق همين است اگر مجنون بخاک کوي ليلا بخواهد غلطد از راه تولا بتن بايد ورا پشمين پلاسي پر از پينه بر اندامش لباسي لباس مسکنت پوشانده بر تن شده بر فرق شاهان پشت پا زن اگر پيراهنش از پشم و از مو است هزاران ره به از ديباي نيکو است بسا ديدم فقير گرد آلود که از غوقاي گيتي جانش آسود دو کهنه جامه از گيتي گزيده ز عز و ناز دامان درکشيده زده خرگه برون ز آفاق و انفس شده سلطان اقليم تقدس فشانده بال و پر از تيه ناسوت شده سيمرغ اوج قصر لاهوت


صفحه 119.