حكمت 077











حکمت 077



[صفحه 96]

مراد از حکمتي کان اندر اينجا است بدانکه دانش و علم است و تقوا است شناسائي يزدان و امام است که از آن کار ايمانت تمام است امام عصر خود را هر که نشناخت بدون او سوي حکمت فرس تاخت همانا خود منافق هست آن مرد که حکمت بايد از دستش بدر کرد هر آن مرديکه مي‏باشد فروتن بقلبش در ايمان کرده مسکن هر آن کس را دلش خالي ز جهل است دلش چون خاک پاک و ارض سهل است چنانکه دانه روي خاک رويا است از آن دل علم همچون عطر بويا است منافق را چو دل چون سنگ وحشي است لذا اين دانه از آن در تحشي است در آن سنگين درون آن جا نگيرد بسبزي سنبل آن پا نگيرد اگر بويا بود چون عنبر و مشگ بماند در دلش چون نافه خشگ چو پيدا شد برايش تربتي پاک مصفا طينتي پرنور ادراک نمايد سخت در آن بيخ و ريشه ز گلهايش معطر جان هميشه حکيم دين ز حکمت در ثمين سفت که حکمت ضاله المومن چنين گفت حکيمان بهر حکمت راه پويند که تا گمگشته گوهر را بجويند اگر آن در بدست کافران است بجويند آن که خاص مومنان است خلاصه حکمت گمگشته اين است که آن مربوط با احکام دين است نه آن حکمت که هست از خاک يونان قوانينش خلاف شرع و قرآن يکي پويد بدان راه تفلسف يکي جويد ورا اندر تصوف از آن خيزد

بسي سرگشتگيها رهش داراي بس گم گشتگيها همه احکام آن با دين بضد است خلاف شرع آدابش بجد است از اين حکمت سزد دامان رهاني بحکمتهاي دين خود را رساني


صفحه 96.