حكمت 072











حکمت 072



[صفحه 81]

هر آن چيزيکه معدود از شمار است در آن طي گشتن و نقصي بکار است شود هر ساعت و هر روز و هر دم از آن چيز ار بود بسيار بس کم دگر هر چيز را در انتظاري بوقت سر رسيدش کار داري که ناگه بيني آن تند و شتابان شده هنگام پايانش نمايان عزيز دور عمرت چند روز است که عمر آن چو برف اندر تموز است چگونه برف اندر آفتاب است بدينسان برف عمرت هر دم آب است مه و خور هر چه اندر چرخ گردند بساط دور تو در مينوردند تو اندر خواب غفلت مست و بيباک شود ناگه حساب نوبتت پاک اجل خواهد زدن بانگت پياپي که ديگر شد زمان ماندنت طي سحر تب بايدت آنگاه مردن اجل را جان شيرين در سپردن غنيمت وقت خود اي دوست بشمار قدم مردانه اندر کار بگذار ز دوران جهان پندي بياموز بکن از بهر فردا کاري امروز که گر امروز را از کف گذاري بفردا فرصت کاري نداري


صفحه 81.