حكمت 060











حکمت 060



[صفحه 71]

همه مردم که اهل اين جهانند سواراني بسان کاروانند و حال آنکه از غفلت بخوابند تو گوئي در سفر پا در رکاب‏اند بيکجا جملگي در عيش و در نوش دهد طول املشان خواب خرگوش چو آن ماشين که ره‏پيما بصحرا است و يا کشتي که اندر ناف دريا است بطي ره بسرعت راه پويند که سالاران ره ناگاه گويند فرود آيند ره طي گشت و کوتاه نهان گرديد مهر عمر در چاه دمي از خواب غفلت سر برآرند که ديگر چاره‏اي در کف ندارند بمنزل بار کار نيک هشته نظر آرد در عمر گذشته همه در آتش از سوز دروني شده در ناله رب ارجعوني وليکن بازگشتي نيست در کار بکار زشت خود هر کس گرفتار


صفحه 71.