خطبه 037-ذكر فضائل خود











خطبه 037-ذکر فضائل خود



[صفحه 232]

چو اهل نهروان در خاک و در خون بيفتادند اندر دشت و هامون به تيغ سرفشان شه کارشان ساخت بدنهاشان ز بار سر بپرداخت ز درج لعل خويش اين در منضود منظم کرد و شر اين گونه فرمود که من در ياري از دين اسلام نکردم سستي اندر دور ايام در آن روزي که دين را کار بد زار مسلمانان همه شرمنده و خوار همه پنهان به کنج ناتواني همه با ضعف کرده همعناني زبان در کام خاموشي کشيده بسان جغد در ويران خزيده نه در تن تابشان از بهر کردار زبانشان را نه قوت بهر گفتار همه حيران و سرگردان و مدهوش حوادث برده ز آنان طاقت و هوش در آن هنگام من کردم قيامت چو سرو افراختم شمشاد قامت ز ياريهاي يزدان توانا گرفتم زير بازوهاي دين را چو اندر آسمان خورشيد رخشان چنين گشتم به چرخ دين نمايان زدم اندر کمر دامان ترويج نمودم مسلمين تحريک و تهييج گهي تيغ سر افشان برکشيدم که از تيغ زبان دلها دريدم گهي راندم فرس در جنگ خندق گهي بر برج خيبر بسته بيدق چه سختيها در اين ره ديده‏ام من به جاي مصطفي خوابيده‏ام من به نور حق بدم همواره انباز به بال دين شدم در اوج پرواز فضائل را به دامان درزدم چنگ به چرخ علم سرخوش کردم آهنگ ثبات و عزم را در کار بستم هوس ر

ا چون بتان در کار بستم فشردم در زمين پي همچنان کوه نجنبيدم ز باد تند و انبوه به من کس تاکنون نگرفته عيبي در اين مطلب نباشد شک و ريبي مجال دم زدن بر خصم غماز ندادم هم بهر نمام هماز مرا عنصر بود همچون طلا پاک بري از عيب و نقص و آهو و آک ستمکش پيش شخص من عزيز است ستمگر کم‏بهاتر از پشيز است از اين داد دل آن مي‏ستانم به جاي خويش آن را مي‏نشانم به حکم ايزدي گردن نهادم به پيشامد بسي محکم ستادم پزيرفتار فرمان قضايم به احکام قدر از جان رضايم دروغ و کذب هرگز بر پيمبر نبندم بلکه آرم حمد بي مر ز حق بر احمد و بر آل احمد درود بي‏قياس و حمد بيحد منم کز اول از انوار تحقيق نمودم دعوتش با قلب تصديق به آداب او مرا آمد مودب نخواهم شد بر او اول مکذب دروغ و افترا از من به دور است درونم راستي درياي نور است نظر کردم چو در امر خلافت خلاف امر ديدم دارد آفت وصاياي پيمبر را ببايد به کار افکند و غير از آن نشايد پيمبر در حياتش کرده تعليم به پيشامد شوم همواره تسليم ز بيم آنکه دين اندر تباهي فتد بگذشتم از اورنگ شاهي وفا بر عهد واجب بود و لازم لذا گشتم به پيمانم ملازم زدم اندر ميان از صبر دامان نرفتم جز به راه عهد و پيمان


صفحه 232.