خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان











خطبه 036-در بيم دادن نهروانيان



[صفحه 228]

بود در جنب شهر کوفه نهري کز آن انهار ديگر راست بهري خوارج که ز اهل نهروانند به نسبت اهل اين نهر روانند به سر آمد چو دور امر تحکيم به پيش آمد علي گرديد تسليم خلافت گشت سهم پور سفيان چو فرعون عمروعاصش گشت هامان خوارج تخم بي‏شرمي فشاندند به دشت کين شه دين را کشاندند براي جنگ زين بر رخش بستند ز کيش کيش و دين چون تير رستند اميرالمومنين‏شان بهر تخويف سخن را اين چنين فرمود توصيف بترسيد اي گروه از من که از قهر به خواريتان کشم در جنب اين نهر به ياد آريد اکنون صبح فردا که از خونتان کنم اين دشت دريا به خون و خاک خوار و سر فکنده شود تنتان خوراک هر درنده شود اين مغز سرهاي مهوس طعام خيل زاغ و فوج کرکس بدون آنکه فردا نزد يزدان دليل واضحي آريد آسان نباشد شاهديتان صاف و روشن نه برهاني که پاکست و مبرهن جهان سازد شما را خوار ايام به زشتيها برد تاريختان نام قضا از بهرتان دامي بگسترد قدر در بندتان خواهد درآورد شما را غير کشتن نيست چاره که رشته عهد را گرديد پاره شما را من مگر در بدو تحکيم نکردم راه را از چاه تعليم نگفتم من که اين قرآن بهانه است ز مغلوبيت دشمن نشانه است معاويه شده از جنگ دلتنگ به ذيل عمروعا

ص افکنده او چنگ همي خواهند با اين مکر و ترفند جهند آسان از اين دام و از اين بند به انکار شما گشتم مصادف شما با من شديد اول مخالف مرا اندر قبول حکم مجبور شما کرديد اي قوم ز حق دور پذيرش را به قدري پا فشرديد که راي روشنم از دست برديد خدا را بر هوا تبديل کرديد صنم را بر صمد تحميل کرديد چو سر زد از شما آن فتنه و شر بخواندم پيش خود از جنگ اشتر مرا زان نصرت و فتح نمايان شما کرديد جفت ذل و خسران بدي تحکيم دانستيد واجب بر آن از جان و دل گشتيد راغب کنون گوئيد کان کفر است و باطل مرا شد کار از اين هر دو مشکل ايا نامردم سست و سبکسر که کانونيد بهر فتنه و شر پدر هرگز شماها را نباشد ز غمتان مادرانتان رخ خراشد شما با راي پوچ کودکانيد به راي خود مرا بهر چه خوانيد به هر پيشامد از نيک و اگر بد به جز نفع شما منظور نبود زيانها را ز راي نابهنجار به جان خويش خود گشته خريدار


صفحه 228.