حكمت 043











حکمت 043



[صفحه 55]

گهي گر کار زشتي زد ز تو سر که شد قلبت از آن تار و مکدر بدان آن بهتر از آن کار نيکو است کز آن بر کبر و خودخواهي ترا روست بسا افتد که از کاري خوش و نيک شود انسان بکبر و عجب نزديک بکار نيک خود گرديده مغرور شود هر زشتکاريش از نظر دور براي توبه رو بر حق نيارد بخاک از ديدگان اشکي نبارد بعکس ار شد ز کار زشت دلتنگ ز بيم کيفرش پرد ز رخ رنگ ز بستر يک شبي بر پاي خيزد بسر خاک و بدامان آب ريزد ز يک کار او چو راه توبه پويد چهل ساله گنه را پاک شويد بسا زاهد ز جام زهد سرمست که از عجب و ريا شد حالشان پست بسا سارق که در گاه سحرگاه بمسجد زد ز گنج شاه خرگاه


صفحه 55.