حكمت 014











حکمت 014



[صفحه 21]

هر آنکس را که خيل خويش و اقوام براي ياريش ننمايد اقدام ز جاه و آبروي وي مدافع نباشند ورا سازند ضايع براي ياري وي ذات داور کند قومي ز دوران را مقرر تو اي آن کس که قوم و خويش داري بکن از قوم و خويش خويش ياري رحم را بايدت کردن مراعات بود قطع رحم را در پي آفات دلت از دست خويشي گر که رنجيد ور از وي خاطرت آزردگي ديد به آب مهر و لطف آن گرد مي‏شوي به دلگرمي بدان دلسرد کن روي صفا و مهر چون خويش از تو بيند کجا بيگانگي را ره گزيند از اين اندرز اگر کس رخ بتابد بگيتي لذت از خويشي نيابد بدور افتد ز قوم و خويشاوند کند با خويش وي بيگانه پيوند


صفحه 21.