حكمت 011











حکمت 011



[صفحه 19]

ز مردم هست آنکس ناتوانتر که شد عاجز ز تحصيل برادر تبر از اين چنين کس هست آنمرد که بيخود دوست از دستش بدر کرد به چنگ آورده ز اخوان دوست و يار نيارد باشدش ليکن نگهدار براي خود برادرهاي جاني بکن تحصيل جانا تا تواني که آنها در شدايد پشت و يارت همه باشند و هم تيمار خوارت بمردم چون شدي در راه ارفاق شود دلها به ياري تو مشتاق بسويت مرغ جانها پر گشايند تو را از جان هواداري نمايند گه حاجت بياري تو خيزند به بد خواهت به سختي مي‏ستيزند و ليک اين نکته را خاطرنشان کن بخوبي حفظ خيل دوستان کن مباد از باده نخوت شوي مست مباد ارزانشان اندازي از دست رفيق آيد به کف با قيمت جان رفيقان را ز خود جانا مرنجان به هم بايد بسان بلبل و گل دلت با دوست باشد در تمايل بگيتي هر کسي دنبال کاريست مرا دل در پي فرخنده ياري است


صفحه 19.